عکس نوشته های من

من اناری را می کنم دانه،به دل می گویم،خوب بود این مردم دانه های دلشان پیدا بود

عکس نوشته های من

من اناری را می کنم دانه،به دل می گویم،خوب بود این مردم دانه های دلشان پیدا بود

کاسب-؟-بله ه ه ه !

سلام

دیگه نوشتن هم از یادم رفته ... یه زمانی تا کمی به مراد دل نمی گشت (حالا هر چیزی ) سریع می آمدم و می نوشتم ... اما الان دیگه باید وقتی نوشت که ، کمی به مراد دلمون شده .


بالاخره مشغول به کار شدم و آستین بالا زدم (جهت انجام کار را عرض می کنم) . یه دو روزی هست که درب مغازه به روی فوج عظیم و فهیم ساوجی ها (ساوه ای ها) باز شده . خدا را چه دیدی شاید منم شدم یکی مثل بقیه ... کاسب .

در مورد رشته ی کاری چه عرض کنم ... دوربین مدار بسته ، کرکره برقی ، درب اتوماتیک ، دزدگیر ، اعلام حریق ، آیفون تصویری  و ... چه بسا ابزار دقیق صنعتی ...

این دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نگشت ، بالاخره خر مراد را سوار خواهیم شد .


پ.ن1:انشالله پست بعدی را نزدیکی های ازدواج می نویسم !!! (یک شوخی ناب) .


پ.ن2:چند روز پیش رفته بودم تهران > اکثر دوستان خدمتم را دیدم . بعضی ها با لباس شخصی و بعضی ها را سر پست ... کجا ؟ میدان آزادی... سیاه شده بودن ، خسته + برگه های جریمه ای که باعث درد سر شده بود . خدارا باز هم شاکریم!!!