چشم هایت را دوست دارم
و سخن گفتن هایت را
این دو معنای جدای از هم را
با کدام دل قبول کنم ؟
تو می خندیدی
آسمان بغض داشت
و من هر دو را دوست داشتم
باران خندید
تو بغض داشتی
و من چون همیشه پی نوشتن شعری بودم
تو رفتی
شب بهانه بود برای تنها شدن
دستهایت مهری نداشت
تو در قاب عکس همیشه میخندی
سلام دوست خوبم
وب قشنگی داری
خوشحال میشم به وب من هم سر بزنی
میتونی برای وبلاگت آدرس جدید ثبت کنی
http://s2a.ir
چقدر این شعر قشنگ بود و به دلم نشست.
مرسی
ممنون . شما لطف داری
وقتی که می دانم نگاهت در نگاهم نیست
دیگـــر نبــاید انتــظار از دیگـــران باشد