عکس نوشته های من

من اناری را می کنم دانه،به دل می گویم،خوب بود این مردم دانه های دلشان پیدا بود

عکس نوشته های من

من اناری را می کنم دانه،به دل می گویم،خوب بود این مردم دانه های دلشان پیدا بود

من رفتم

خوب دوستان بالاخره وقتش رسید . اصلا نگران نباشید. برای تمام روزهای نبودنم خاطره با خودم میارم .


همین دیگه ...


برای سلامتی تمام سربازهای وظیفه صلوات ...............

چند گزارش از دو روز



 شب ، سکوت ، خنک ، رقص ماه در موج های حوض و صدای دلنشین آب که داشت می ریخت داخل حوض . اونقدر سرشار از لذت بودم که دلم می خواست این لحظات را برای همیشه نگه دارم . البته صدای خودمم فراموش نکنید که آوازهای دلنشینی می خوندم . بعضی وقت ها آدم فقط با صدای خودش حال می کنه ... هر چند مزخرف باشه .


داخل تاکسی بین شهری از ساوه به اراک . گرم بود و چون قبل از حرکت رفته بودم حمام در نتیجه هم صورتم می سوخت و هم سرعت تبخیر بدنم رفته بود بالا ... راننده خوابه ، پیر مرد جلویی از موقع حرکت داره سعی میکنه که یه شارژ 2 تومنی که برای نمی دونم کی خریده را براش بخونه . دست راستم ، جوون و هیکلی . ترک یا شایدم کرد (باور کنید معلوم نبود) . سمت چپم آقایی با کت و شلوار و موبایلی که انگار داره یه پی دی اف را می خونه . هر دو از اینهایی که اصلا به فکر نفر سوم نیستند . حالا دیگه گیر کردم میون چشم های کاملا بسته شده راننده که از داخل ایینه پیداست و دعوای ذهنی که با هر دو طرف کناری دارم . موقع رسیدن آقاهه میگه : آقا شرمنده ، پاتو بزار پایین راحت باشی . میگم ممنون رسیدیم دیگه . . .

میون این همه حس یکی هم پیدا میشه و میخواد مزد 40 روز کار کردن سگیت را بهت نده . اونم نه مزد . حق خودتو . . .


سربازی

سلام

16 روز مانده تا آغاز دوران سربازی ... نمی دونم وقتی سربازم و یا بعدش چی میشه ولی هرچه پیش آید خوش آید . 


حق با شماست

آیا حق با من است ؟

این سوالیه که بارها بهش فکر کردم . یک بار از طریق وبلاگ مهرنوش .... یک بار هم توسط نظر هاله و یک بار هم به عنوان یکی از هزارمین درگیری های ذهنی خودم . بالاخره وقتی چند بار یک سوال مطرح میشه آدم به فکر فرو میره که واقعا خبریه ؟؟؟

اما جواب های من :


بله من احساس میکنم دائما دارم فکر میکنم که حق با من است . ولی نمیدونم واقعاهست یا نه ...اصلا حقی در میان هست که بشه اونو تقسیم کرد ؟ ما داریم چی را تقسیم میکنیم ؟ حق را چه کسی تعریف کرده ؟ معلومه که خودمون ساختیمش . من میگم : اون گل زیباست و چون من نفر اول بودم که دیدمش و یا گفتم زیباست ، پس حق با منه ... . به همین سادگی . بعد یکی میاد گل را می چینه و من شعر میگم که حق من را چیدند ... در حالی که حق با صاحب باغچه بوده که گل های وحشی در باغش روئیده اند پس گل ها برای اون هستند . و یا چه بسا کسی زودتر از من گل را دیده و گفته چه بسیار زیباست . و یا اوضاع از این بدتر هم میتونه باشه که کسی شبانه میامده و به گل آب می داده و می رفته ...

خیلی ولی ها و اما ها و شاید ها میتونه باشه . ولی اگر شما برای گلی ننوشته باشید و یا نخوانده باشید پس حقی درمیان نیست که با شما باشد یا نباشد . اون فقط یک نوشته است که  شکلک آدم هایی را در می آورد که حق با آنها است .


پ.ن: اون شعر "شیرین شیرین " یادتونه ؟ اونو به همراه یکی از دوستان داریم آهنگسازی میکنیم . تا اینجا که خوب بوده فقط مونده یکی که بتونه بخونه .

این روزها

ای عشق  

تمام غم های عالم را

امشب به ضیافت دلم خوانده ام  

خدا... خدا می کنم ، که تو آسوده باشی ...   

 

تو که آسوده باشی  

خوب می شوند تمام زخم هایم  

لبخندت شاید ندانی  

نوشداروی این روزهای من است 

 

این روزها را فقط قدم می زنم  

چون پیرمردی خمیده  

منتظرم  

بلکه محو شوی از خاطرم  

.

نه .. نه .. بمان  

بمان  

من هنوز مرد بی تو بودن نیستم

 

پ.ن : نمی دونم چرا حالم مثل هوا گرفته ست ...