عکس نوشته های من

من اناری را می کنم دانه،به دل می گویم،خوب بود این مردم دانه های دلشان پیدا بود

عکس نوشته های من

من اناری را می کنم دانه،به دل می گویم،خوب بود این مردم دانه های دلشان پیدا بود

حرف حرف حرف


هی رفیق چقدر دلم تنگ شده برای طوقی . الان کجاست ؟ رو بوم کی نشسته؟ هنوز دلش پی کفترهای شکار جواد هست ؟

بعد از رفتنش سر به هوایی کار دستم داد . شده بودم انگشت نمای دخترهای محله . از بس که سر به هوا رفته بودم تو تیر برق وسط کوچه . طوقی ، اینا بهم می خندن . به خیالشون چشمم هنوز پی پریدن های توئه . هی ی ی ، کاش می فهمیدن خیس شدنت زیر بارون چقدر برام سخته .

زدیم بیرون . دیگه سر به هوایی فایده نداریه . بابام میگه میریم یه جایی که تو مغزت رشد کنه . سرت به کار خودت باشه . دیگه سکندری نخوری .

فهمیدم چی میخواد بگه ولی ...ولی سرم داره میترکه . همینجوری توی ذهنم پره حرفه ، چندتا پیرزن که انگاری خواب ندارن و بعد از 70 سال رسیدن سر کوچه ی قدیمی و مدام حرف میزنن .   


پ.ن:دیسکم دوباره پرتش زد بیرون .