هی رفیق چقدر دلم تنگ شده برای طوقی . الان کجاست ؟ رو بوم کی نشسته؟ هنوز دلش پی کفترهای شکار جواد هست ؟
بعد از رفتنش سر به هوایی کار دستم داد . شده بودم انگشت نمای دخترهای محله . از بس که سر به هوا رفته بودم تو تیر برق وسط کوچه . طوقی ، اینا بهم می خندن . به خیالشون چشمم هنوز پی پریدن های توئه . هی ی ی ، کاش می فهمیدن خیس شدنت زیر بارون چقدر برام سخته .
زدیم بیرون . دیگه سر به هوایی فایده نداریه . بابام میگه میریم یه جایی که تو مغزت رشد کنه . سرت به کار خودت باشه . دیگه سکندری نخوری .
فهمیدم چی میخواد بگه ولی ...ولی سرم داره میترکه . همینجوری توی ذهنم پره حرفه ، چندتا پیرزن که انگاری خواب ندارن و بعد از 70 سال رسیدن سر کوچه ی قدیمی و مدام حرف میزنن .
پ.ن:دیسکم دوباره پرتش زد بیرون .