خیلی وقت بود فیلمی ندیده بودم که اینهمه رنگ داشته باشه . و زندگی که جریان داشت .
بالاخره بعد یک دور کامل زدن داخل خیابان منیریه تونستم یک شلوار ورزشی ، مشکی ، آدیداس ، سه خط ، رنگ خط طلایی پیدا کنم . و از این به بعد مراسم دویدن در صبح گاهان ساوه برگزار می گردد .
آزمون اول را ...دم . البته از طرفی خیلی خوب شد . بهتر درس می خوانم .
این تهرانی ها نمی دونم چشونه ! در قطار مترو که باز میشه انگار فقط می خوان برن . اگر بخوان خط عوض کنن بله . ولی شما بگید ایستگاه میدان آزادی چی می خواد بشه که می دوین ؟
2 ساعت میون 2تا آزمون بیکار بودم ، رفتم پارک اندیشه که نزدیک محل برگزاری آزمونه.چقدر این نوه ها که با بابا بزرگاشون میان پارک خوبن ... دل ما را که بردن . ولی ما اصلا به روی خودمون نیاوردیم و شجریان خواند : ای خدااااااا این وصل را هجران مکن ....... و ما چای مان را سر کشیدیم . که حال و حوصله این کارها بعد از اون گند آزمون را نداشتم . کی من اهل این کارها بودن که بار دوم باشه ؟ تازه گفتم دلم را برده . آدم با دلربا که لودگی نمیکنه .
خوبی کوه قاف به این است
که می توان دید
حتی آینده را
_______
گذران زندگی را ببین
تخته سیاه کودکی
سپید شده
و دل های سپید ما
سیاه
______
علم بهتر است
یا ثروت ؟
من می گویم احساس
چون اگر احساس کنی بدبختی
یا درس می خوانی
یا ثروتمند می شوی
______
دختر همسایه
اولین کودکش را باردار است
و من هنوز
زیر بار فوریه و مک لارن می زایم
این هم از برابری
وسوسه رفتن به سینما نذاشت که سر کلاس سیگنال بشینم . چهارشنبه از ساعت ۱۰ صبح تا ۹ شب کلاس داشتم . وقتی مسعود گفت اومده تهران و الان بیکاره . دیگه نمیشد سر کلاس نشست . زنگ زدم و مسعود نیم ساعت دیگه زیر پل سیدخندان حاضر بود . اونم مثل خودم پایه این کارهاست . رفتیم سینما آزادی . برای دیدن فیلم " زندگی با چشم های بسته " . اگر از صندلی های راحت ، پخش صدای عالی و سکوت سالن صرف نظر کنیم باید بگم که فیلم خیلی خوبی بود . از اون فیلم ها که تا فیلم تموم میشه تازه ذهن درگیر میشه . هوووووووی چه لذتی میده مغز آدم قلقلکش بیاد .
نان و شراب : کتابی که روی خوندنش موندم . از بس که وصف حال این روزهای خودمونه . امیدوارم بالاخره تموم بشه .
خانمی که راهنمای شهر کتاب بود بهم گفت : من زیاد با "مصطفی مستور" نمی تونم ارتباط برقرار کنم !!!! بیشتر "فریبا وفی " را دوست دارم . . . . همچین بهش نگاه کردم که گفت : البته سلیقه ها متفاوته .
شروع کرده ایم به حل جداول سودوکو ... باعث راحتی مغز میشه . یعنی انگار گیرش را رد میکنه .
دیگه اینکه برای اولین بار صدای دستگاه پخش ماشین را زیاد کردم و دستم را انداختم بیرون و یواش یواش رفتم خونه . هوووووووووووووی . شنیدی میگن یه کار را هزار بار انجام نده ؟ برای همینه . اگر هر روز این کار را می کردم دیگه لذت نمی بردم .
وقتی دیدم زیر باران قدم می زنی
دویدم پای مهربانی آسمان
و شکر کردم عاشق شدنت را ...
****
بی سبب بود فکر کردن
باید از اول شروع شود
قصه مان را می گویم
و اینبار تو می شدی راوی
و من زیر باران
نوازش خورشید
و رقص سایه ها بر تنم
برای خودم می خندم !!!
آخرین چیزی (شعر (ترانه)) که نوشتم خیلی دوستش دارم . چون می تونم زمزمه کنم و حتی همراه با ستار زدن بخونمش .
شیرین شیرین ، لیلا ، لیلا
رفتم صحرا لیلا، لیلا
رفتم سر کوهی
زدم چهچه لیلا، لیلا
چیدم گل سرخی
بستم زلفت لیلا ،لیلا
گفتم منم مجنون
دستم بگیر لیلا ،لیلا
پ.ن 1 : دیگه شروع شد . اساسی درس خوندن را می گم . 9 مرحله آزمون هر 2 هفته یک بار ...
پ.ن 2 : بچه ها اومدن ساوه . خیلی خوش گذشت . ولی دیشب خیلی خوب خوابیدم . چون شب قبلش به علت بازی شلم ساعت 6 صبح خوابیدیم .
پ.ن 3 : دوستان من انرژی زیادی دارن . فقط حیف که دیگه ما اراک نیستیم که بیان اونجا تخلیه انرژی انجام بدهند .
خیلی موضوع دارم برای نوشتن :
دوستان هرکسی ریاضیش خوبه بگه که : ارزش قرارداد ترکمان چای بیشتر بود یا این اختلاص آخریه + اون یه کامیون طلای دم انتخابات که رفت تو جیب ترکیه ؟ ... ... ... ... ...
در انتظار گودو - بابا گوریو - هات چاکلت - یک بسته شکلات ۷۸ ٪ و یک گپ شیرین با مدیریت شهر کتاب و یک کارت ورود به جلسه نقد کتاب - حاصل یک پیاده روی ۲ ساعته در ساوه بود .
سرودن یک شعر (ترانه) که خودم دوستش دارم .
این شب ها زیاد میرم باغ . می دونید وقت انار چینی که میشه امکان برداشت یک شبه انار از روی درخت توسط صاحبان غیر واقعی انار ها هست . البته شب خوابیدن با صاحب باغ .
دیروز داشتم دیوونه می شدم . ماشین را شستم و زدم بیرون . کجا ؟ نمی دونم . این وقت ها یه رفیق می خواستم که بریم دوری بزنیم . شب هم چای و استکان برداشتم و رفتم بیرون . خیلی جالب بود که برای اولین بار رفتم دریاچه تفریحی ساوه . فکرش را هم نمی کردم که مرغابی داشته باشه .
۵ شنبه و جمعه رفقای اراک را دعوت کردم ساوه ... منتظرم تا ببینم چقدر رگ غیرت رفاقتشون بلند میشه !!!!!
دیگه همین دیگه . سوژه عکاسی هم نداریم . جز معرفی چندتا چیز : ۱- فیلم خدا نزدیک است ۲- کتاب نان و شراب (وصف حال زمان و ما و قدیمای ایتالیا و ... )