عکس نوشته های من

من اناری را می کنم دانه،به دل می گویم،خوب بود این مردم دانه های دلشان پیدا بود

عکس نوشته های من

من اناری را می کنم دانه،به دل می گویم،خوب بود این مردم دانه های دلشان پیدا بود

آرزوهای بر باد

دل به بودن خوش کرده ام

به دویدن در باغ چشم هایت

آرزوی محالی نیست رسیدن

چون سیبی در گرمای دست هایت

"وحید "


چقدر بی رحمانه این دنیا تمام آرزوها و نگاهت را نسبت به آینده از بین می بره . قرار بود من یک فوتبالیست شوم . یک مهندس الکترونیک در طبقه 10 ام یک مجتمع اداری و ... . ولی دنیا ثابت کرد که آرزوهای یک کودک را نمی فهمد .

همین چند روز پیش فهمیدم که نه فوتبالیست شده ام و نه یک مهندس الکترونیک که از پنجره اتاقش به خیابون نگاه می کنه . مهندسی را گرفتم و الان یک مهندس هستم که داره سعی میکنه حداقل مرتبط با رشته درسیش کار کنه .

یه مثالی زدم برای حسین که خودم بیشتر ازش درس گرفتم . گفتم : قبل از سربازی،این دنیا اگر میگفت میزنم به خودمون نمی گرفتیم و می گفتیم نمیزنه . می خواد بترسونه . ولی الان بگه میزنم ...میزنه . خیلی بی رحم تر از اونیه که فکرشو میکردم .


بگذریم ... گفتنش فایده نداره .


پ.ن: کتابهای فاضل نظری جز پر طرفدار ترین کتابهای شعر داخل کتابخونه ام شده اند.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد