می خواستم بی شرح بزارم ولی حالا یه خورده شرح میدم .
حتما اراکی ها این بنر را به خاطر دارند . حدود سه ماهی در جلوی مصلا محکم ایستاده بود و میگفت که من تکریم ارباب رجوع هستم . هی می گفت اس ام اس بدین . آخر یه روز ملا داشت رد می شد و به بنر گفت شمارت کو اس ام اس بدم . هر چی گشتند نبود . بی چاره بنر سه ماه تمام بی خودی ما را تکریم کرد .
پیروز شدی
تنها اسمش زمستان بود
آنروز باران آنقدر زیبا بارید که حتی تو هم تاب ماندن در خانه ات را نداشتی . آدمکهای شهر کم کم عاشقی یادشان می آمد . آهسته و زیر لب می خندیدند . اگر به چشم عابران گناه نبود میشد صدها بوسه از لب او بوسید . آسمان گویا صد سالیست که بغض اش را می بلعیده و آنروز بارید .
خدا از میان درختان به زمین آمده بود و بندگانش سر به زانوی پدر خواب چمنزار را میدیدند .
-پدر من را کمی بیشتر از بقیه دوست بدار
-پدر من دوستش دارم
-پدر تو که میدانی ، پس چرا
-پدر دستهایت ، دستهایت را بگذار روی سرم ، کمی آنسو تر ، خسته ام ، دستانت هزاران داروی شفابخش را می مانند . بسیار روزهاست که خواب رویایی شده دست نیافتنی . چشما..نم دستها....یت بما....ن من خس....ت...ه...ام
و پدر باز عزم آسمان کرد . اما من هنوز دوستش دارم .
امروز ۲۲ بهمن
نتونستم جلوی خودمو بگیرم و فیلتر شکن را راه انداختم و لحظه به لحظه اخبار را دنبال کردم .
جاتون خالی با دوتا فیلتر شکن رفتم جلو . (کسی خواست بگه )
***
نمیشه اوضاع را وصف کرد . کاش عکسی داشتم و براتون از روی عکس مینوشتم .
فعلا که میز گرد ها و بحث های سیاسی به تاکسی و کلاس وصیت نامه و استاتیک و مباحث ویژه و ... نقل مکان کرده .
اما می توان شنید صدای مرغ سحر را
نوار ابزار جدید جنبش سبز
دانلود از Rapidshare
-
دانلود از Hotfile
-
دانلود از 4shared
دنیا زیباست !
دنیا زیباست ؟
روزی هزار بار بگو ، روی کاغذی بنویس و بعد از هر نمازت تکرار کن . راز زنده ماندن در این شهر را می گویم ، برایت وردی آورده ام که می توانی با آن 60 سالی را زنده بمانی ، یادت باشد گفتم زنده بمانی .
فکر مکن ، حرف مزن ، دستانت ، دستانت را طوری پشت سرت بگذار که همه ببینند تو تسلیمی . راز ماندن همین است . می خواهند که همین باشد . ما نمی دانیم
یادم باشد !
دنیای هر انسان وابسته به نگاهش ، به پرسش هایش ، به دانسته هایش وسعت دارد .
اگر کوتاه باشی و کوچک ، دل به دستهایی می سپاری که شاید در نظرت وسیع هستند اما در دستهای دیگری کوچک تر از یک نگاهند . وسیع باش و چشمانت را به نوک کوههای شهر عادت مده که آسمان بی انتهاست .
عکس ها تنها عکس نیستند . وقتی ناراحتی ، وقتی نگرانی ، حتی وقتی می خندی تصویر ها ، قالب ها و انچه هست را آنچه هستند نمیبینی .
وقتی غم از دیوار های شهر می بارد ، وقتی بوی نان تازه خنده بر لبانت نمی آورد ، وقتی صدای خنده ی کودکان در کوچه شادت نمی کند . از میان تمام زیبایی های پاییز ، تو مرگ گلها را میبینی .