و این عکس آخر هم از یک عکاس ایران... نمی دونم چرا این عکس یه حسی در خودش داره که بقیه ندارن . به دل مینشینه .
دوستانی که دسترسی به اینترنت پر سرعت دارند براشون یک برنامه توپ دارم . که اگر به موسیقی علاقه داشته باشند کلی منو دعا می کنن .
اسم برنامه : BearShare
یک برنامه اشتراک گذاری موسیقی که می توانید موسیقی های خود را به اشتراک بگذارید و از موسیقی های اشتراک گذاشته شده دیگران استفاده کنید و دانلود کنید . از موسیقی های ایران هم داخلش هست من شجریان و ایرج و دریا دادور و ... را پیدا کردم . سیستم جست و جو خیلی خوبی داره که مطمئنا از این برنامه راضی خواهید بود .
دانلود کنید
بالاخره دور سفرهای قبل نوروز و نوروز و بعد از نوروز به پایان رسید . خیلی موضوع دارم برای آپ کردن ولی حالا عکس های سفر آخر را ببینید تا بعد ...
این مدل عکس گرفتن هم تازه شروع کردم . ولی چون عکاس عکاس نیست کادر بندی اصلا خوب نیست . برای همین کلا دارم از عکس می پرم بیرون . عکسی که من گرفتم اینه :
واما حرف ها ، عکس ها تا یه جایی زبون دارن و نمیشه همه مسئولیت ها را انداخت گردنشون .
فلسفه این مسافرت ها و این دلخشوی ها و این بی خیالی ها همه این بود که من فرار کردم . از اتفاقاتی که افتاد ، از همه ی روزهای سال 89 . باید ریست می شدم . نباید وا می دادم . در طول تمام این مسافرت ها به هیچ کس و هیچ چیز فکر نکردم جز خودم . چون این خودم بودم که آسیب دیده بودم . و الان بعد از پایان سفرها و بی خیالی ها من دارم از آسیب هایی که دیدم می نویسم و این اصلا خوب نیست . هنوز زود دپ می شوم و زود می رنجم .
ولی یک موضوع را احساس می کنم ... اینکه من دیگه وحید 89 نیستم . شاید یک پله بالاتر .
از ۹۸ تا ۲۰۰۹ راهی به جز تغییر نیست !
گذشت اون زمان که منتخب جهان بر می داشتیم و حالشو می بردیم . توپ را بر می داشتی می بردی اون گوشه نزدیکای کرنر و می فرستادی روی دروازه ، یه خرده بازیکن را می کشیدی جلو و میزدی توی گل . اما حالا دیگه مثل قدیم نیست . باید اول کله بازیکن را بچرخونی به اون سمتی که می خوای بعد پاس بدی . می تونی در عرض شوت کنی . و خیلی بیشتر از این حرف ها .
این نوشته را یادتونه ؟
روزگار می گذرد
ابرهای منسجم قطعه قطعه می شوند
قطره های کوچک باران ، سیل می شوند
اعتباری به شادی ها و غم های دنیا نیست
گاهی خانه خراب می شوی
گاهی هم عاشق
گاهی وقت ها آونقدر شادم که دیوونه میشم از خوشی و گاهی وقت ها یهو اونقدر دپ میشم که فکر می کنم واقعا مشکل روحی دارم . و اونقدر این مسیر شادی به دپی را سریع طی میکنم که بعضی وقت ها وارد مرحله خوشی میشه . ولی می تونم بگم انگیزه اینو دارم که درس را ول کنم و بزنم به کوه و جنگل . بیخیال هرچی هست باشم .
گاهی وقت ها خودمونو اونقدر وابسته می کنیم به اشیا و اشخاص خاص که دور بودن ازشون میشه عذاب .
بگذریم رفیق
رفیق گوشتو بیار جلو ، نترس فقط کمی گرمای نفسم گوشتو قلقلک میده . بیا جلو . دل به هیچی نبند و آزاد باش . وقتی دل بستی بیخودی بال بال نزن ،دنیا را زهر مار خودت نکن . مثل آدم دل بده .
رفیق فردا برای توست ؟ فقط مال خودت ؟ بلند می گم که بخوره تو صورتت : زرشک . ته صف از اونوره رفیق . فردا هم روز خداست .
3 تا از مرغ عشق هام را دادم به یکی از فامیل ها . حالا مونده 3تا . کسی تازگی ها دلش عشق نمی خواد ؟ این مرغشونه .
نوشته هام فعلا به درد پر دادن کفتر از لب بوم خونه ی 3 طبقه ی همسایه هم نمیخوره .
پ ن : عکس ها مربوط به طالقان میشه . یه جایی بین تهران و قزوین
دستم به نوشتن نمیره .
فقط دنبال یک عکس هستم که آبلود کنم و تمام .
بعد از یک فرار بزرگ از همه چیز . من ماندم و هیچ برای نوشتن .
فعلا همین
قبل از رفتن فکرش را نمی کردم که این سفر اینطوری باشه . یادمه که قبل ها همون یک ماه پیش دعا کرده بودم که برم یک جایی گم بشم که خودم را هم فراموش کنم . و می تونم الان بهتون این نوید را بدم که رفتم جایی میون تمام بی خیالی ها . . .
تصمیم ندارم زیاد بنویسم چون حرف خیلی برای گفتن دارم ولی بزاریم برای بعد . فعلا چندتا عکس ببینید .
سال جدید هم مبارک رفقا