عکس نوشته های من

من اناری را می کنم دانه،به دل می گویم،خوب بود این مردم دانه های دلشان پیدا بود

عکس نوشته های من

من اناری را می کنم دانه،به دل می گویم،خوب بود این مردم دانه های دلشان پیدا بود

دو راهی

سلام

باز هم مانده ام ، سر دوراهی ، سه راهی ، چهارراه . تا یاد دارم مانده ام ... انگاری به ما نیامده که درست موقع سبز شدن چراغ برسیم به تقاطع ، همیشه باید منتظر بمونیم که یکی سوت بزنه یا رله ی نازنینی کنتاکت کنه تا ما راه بیافتیم و بریم پی کارمون .


این سن و سال خوراکش حذف رویهاست . حذف تمام آرزوهات که مجبوری دونه دونه قربونی کنی و بزاریشون کنار که راهت باز بشه . بتونی بدویی ... با خیال راحت زندگی کنی . وقتی آرزوی برآورده نشده ای نباشه خوب زندگی قشنگ میشه دیگه . اینم یه جور حل مسئله ست .


یه روز که داری خط میکشی روی آرزوهات یهو خشک میشی ، دستت می لرزه ، می مونی سر دوراهی ... اینو چه کارش کنم ؟ خط بکشم ؟ تموم ؟ یه لحظه دلت می سوزه ... نه به حال آرزوئه ، به حال دل خودت که اینهمه مدت وقت صرف این آرزو کرده . مثل بچه خود ادم می مونه . بزرگش می کنی . پر و بالش میدی.حالا یه خط بکشی روش و تموم ؟ نه... وقتشه یه بار هم شده سردو راهی اون جاده قشنگه را بری ، در صورتیکه ممکنه میون بر نباشه . . .