عکس نوشته های من

من اناری را می کنم دانه،به دل می گویم،خوب بود این مردم دانه های دلشان پیدا بود

عکس نوشته های من

من اناری را می کنم دانه،به دل می گویم،خوب بود این مردم دانه های دلشان پیدا بود

زمستان رفت

 

زمستان

 

 زمستان

 

زمستان با خاطراتش ، با تمام خنده هایش ، گریه هایش ، با تمام بغض هایش که مجال باریدن پیدا نکردند رفت .   

چه دلهایی که در زمستان عاشق شدند و چه بسیار دلهایی که در همین زمستان و بهار و یا شاید هم پاییز دلهایشان شکست . تنها کاری که آدمکها خوب می دانند شکستن دلهاییست که فریاد میزنند من از جنس شیشه  هستم . صدای خورد شدن شیشه ها و برگ ها که روزگاری نوید زندگی و آشنایی بودند آیا واقعا زیباست ؟

 

امسال چقدر زیبا میشد درک کرد این شعر زیبا را که : هوا بس نا جوانمردانه سرد است . 

 

نظرات 6 + ارسال نظر
مَهدی سه‌شنبه 11 اسفند 1388 ساعت 20:03 http://c-morgh.blogfa.com/

1
سلام و تحیت و درود خدا بر وحید عزیز
وحید جان شما مختاری هر چی دوست داری من رو صدا بزنی!
وحید جان دلم می خواست زیاد بنویسم و زیاد باهات صحبت کنم ولی توی بازی فوتبال خوردم زمین و دست چپم آسیب دیده از این رو یک دستی (فقط با دست راست) تایپ میکنم، اگر سر بسته حرف زدم عذرم رو بپذیر!
اما در باب وبلاگ، من نمی دونم تأثیر چی بر شما اینقدر زیاد شده که شخصیت وبت چنین دید انتقادی پیدا کرده؟؟! اثر دانشگاه آزاد! اثر شریعتی! اثر حسین صادقی! یا اثر فرزاد صابری!!! شایدم اثر این رئیس جمهور کم خرد و دولت کم عرضه! به هر حال خدای تعالی گذشت رو برای چنین روزی آفریده، البته و صد البته انسان نباید زیر بار زور بره ولی واکنش ما به ظلم هم مهمه! یه دوستی توی اینترنت دارم (چهار سال پیش حج بوده) دیدگاه شدید ناسیونالیستیش سبب شده که از مسلمان بودن تبدیل به انسانی بشه که الآن حتی مسائل اولیه انسانی رو هم قبول نداره و وبلاگش شده پر از فلش فیکشن های رکیک!!!
وحید جان یه لحظه به این جملات فکر کن:
ابتدا شکایت از اوضاع اقتصادی جامعه، سپس شکایت از وضع سیاسی جامعه، سپس شکایت از ولایت فقیه، سپس شکایت از تشیّع، سپس شکایت از اسلام، سپس شکایت از ادیان، سپس شکایت از خدا، سپس خدا نیست! امید نیست! زندگی بی معناست! بی امیدی و خمودی!

مَهدی سه‌شنبه 11 اسفند 1388 ساعت 20:04

2
البته وحید جان من چنین جسارتی نمی کنم که شما اینطور فکر می کنی و یا ممکنه فکر کنی!!! می خوام چیز دیگه رو بگم، اصلاً بذار شرایط خودم رو بگم: من یک باور کلی و جامع داشتم و (بحمد لله) دارم معتقدم بشر در جامعه می بایست برای بهتر زیستن مقیّد به دین بشه! ستم نباید باشه! انسان ها باید مرفه و متنعم باشند و در سایه این تنعم به شکوفایی روحی و فکری برسند و در یک کلام معتقد بودم در ایران ما باید با اصلاحات به اصول (قرآن و عترت) برگردیم، خُب وقتی دیدم در این دولت و این حکومت این مسائل رعایت نمیشه شروع به مخالفت کردم و با این گمان که اگر دولت اصلاحات روی کار بیاد روزنه ای برای اصلاحات فراهم میشه، شروع به حمایت از موسوی کردم!!! و نسبت به همه اصولگرایان متنفر شدم. این روال پیش رفت تا اینکه دیدم دوستای من عوض شدند!!! یعنی اطراف من انسان هایی هستند که حتی وجود خدا رو نفی می کنند، هر چند خدا به فضلش از این رهگذر اطلاعات مذهبی من رو بالا برد، اما بعد از مدتی تأثیرات بد همنشینی با برخی ها روی من اثر گذاشت، دیگه شراب برام چیز منفوری نبود (البته نخوردم ها)، دیگه سیگار حالم رو بهم نمی زد، تمسخر، شماتت، غیبت و ... دیگران برام راحت شده بود، اما خدا کمکم کرد و یه روز با خودم گفتم من اومدم اصلاح کنم تا به اصول برگردم ولی حالا دارم دست از اصول خودم هم می کشم، منظورم اینه که قدرت یک جمع خیلی زیاده و تا وقتی شخصیت خود انسان به صورت سالم شکل نگرفته نباید وارد حزبی شد!!! چون این تعصبات کورکورانه آینده رو به دنبال داره.
وحیدجان دید نکته بین و بسیار ریز بین تو که خیلی ها از جمله خود من این دید نکته سنج محروم اند بسیار قابل تحسینه!!! در کنار این دید ما باید به این نکته توجه کنیم که همه از وب ما بازدید می کنند و ممکنه همه عمق فکر و تفکر شما رو نداشته باشند از این رو ممکنه به خطا بیفتند و ازین عکس های زیبا اثر سوء (مثلاً نا امیدانه) بپذیرند.
دستم خسته شد، اگر مایل بودی حاضرم حضوراً صحبت کنیم وگرنه تا هفته بعد که دست چپم خوب بشه و بتونم سریع تایپ کنم لطف کن و صبر کن که إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِین
در امان خدا

ولی من همیشه اینطوری بودم ... این چند ماه اخیر یه خورده کور رنگی گرفتم... فقط همین

در ضمن چه کار به شریعتی و دانشگاه ازاد داری مهدی جان . . .
دانشگاه که داره پولشو میگیره و کاری به من نداره .

شریعتی همه که دورانش برای دبیرستان و پشت کنکور بود . به نظرت حرف ها و عکس های من شبیه یک فرد شریعتی خون میاد ... آخه شریعتی خون ها همه اول دو اتیشه هستند .

حسین صادقی هم که خودش تو دنیای خودشه به من چه کار داره .

فرزاد صابری هم که دنبال مکتب خودشه . . . قرار شده اگر آزادی شد مکتبش را به صورت آشکارا تبلیغ کنه .

خلاصه اینکه زمین داره میچرخه !!! و زندگی هنوز جاریست . اگر چه شقایق ها چند ماهیست از روستای ما بار سفر بسته اند .

دهان پاره چهارشنبه 12 اسفند 1388 ساعت 11:08 http://www.dahanpare.blogsky.com

سلام ممنون که سر زدین
و باید بگم من نه عصبانی هستم نه فمنیسم
و اگر مطالب وبلاگ رو خوب دقت کنین صحبت من سر فرهنگ و نوع دیدگاهمون هست که تفاوت ها رو بین جنسیت به وجود آورده
به حر حال موفق باشید

لیدا خانوم تصویرگر چهارشنبه 12 اسفند 1388 ساعت 21:07 http://lidamotamed.blogfa.com/

سلام ممنونم که سر زدین و مرسی از لطف بیکرانتون ...
من متاسفانه موفق نشدم که عکس های شما رو ببینم ... لود نشد

مَهدی چهارشنبه 12 اسفند 1388 ساعت 23:20

وحید جان به علت دست درد از پاسخ در حال معذورم!
تا دستم خوب شد بر میگردم.

باران پنج‌شنبه 13 اسفند 1388 ساعت 18:35 http://www.shabibarani.blogfa.com/

جالب بود !
حالا قضیه مناظره شما و آقا مهدی چیه؟!!!
به ما هم بگین!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد