عکس نوشته های من

من اناری را می کنم دانه،به دل می گویم،خوب بود این مردم دانه های دلشان پیدا بود

عکس نوشته های من

من اناری را می کنم دانه،به دل می گویم،خوب بود این مردم دانه های دلشان پیدا بود

زندگی بادید کرد

امروز دلتنگ کویر شدم ...   

  

 

 

  

ولی زندگی هنوز جاریست  ...

 

 

باید برای رفتن آماده شد ... فردا در راه است  

نظرات 6 + ارسال نظر
باران جمعه 21 اسفند 1388 ساعت 19:26 http://www.shabibarani.blogfa.com/

چه عکسای قشنگی گذاشتی.
آره همشونو دارم گاهی میخونم.چه روزایی بود و چه دورانی!فکر کنم ۳ سالی میگذره ...

سلام
دقیقا سه سال .... خیلی دوران قشنگی بود

علی شنبه 22 اسفند 1388 ساعت 16:59 http://www.alikhojasteh.blogfa.com

سلام عزیز وبلاگ جالبی داری
ایشالا بازدید کننده هات روز به روز زیاد بشه
اگه خواستی به وبلاگ من هم سری بزن
www.alikhojasteh.blogfa.com

مهدی شنبه 22 اسفند 1388 ساعت 18:20 http://c-morgh.blogfa.com

سلام
احوال آقا وحید؟
وحید جان این تصاویر رو که دیدم دلم آتیش گرفت، جای شما خالی دو سه سالیه بود که اسفند ماه و فروردین و اردیبهشت با بچه ها هر هفته میرفتم کوه و امسال به صورت خیلی عالی برنامه ریزی کرده بودم، که متأسفانه (شاید هم خوشبختانه) همون طور که در جریانی پای سمت راستم آسیب دید، چند روز پیش (سه شنبه) رفتم دکتر و با بازدیدی که اکس رِیْ بر پایم داشت نتیجه محصول چیزی جز آگاهی از کشیده شدن تاندون پام و همچنین آسیب یکی از رباط های پام نبود، که منجر به هنرنمایی فیزیوتراپ عزیز با گچ به پای من شد. که این گچ (از نوع سبک، شایدم فایبر باشه) دو سه هفته ای میهمان پای منه.
خلاصه این عکس ها (بالاخص سومی) من رو برد توی حال و هوای کوهنوردی و ...
در مورد پست قبلی هم هر پنج بندی که نوشته بودی جزء زندگیه!!! البته همه زندگی نیست ولی خُب بخشی از زندگیه دیگه.
راستی وحید جان نمی دونم این کامنتی که میذارم خصوصیه و یا عمومی؟! در هر صورت من نمی دونم حل و فصل مشکلی که از پی تلفن عرض کردی رو من قادر به انجامش باشم یا نه؟ چون من زبان برنامه نویسی "پی اچ پی" و یا "ای اس پی" بلد نیستم و فقط می تونم کد های ساده (اچ تی ام ال) رو کار کنم. به هر حال خیلی دوست دارم اگر کمکی ازم بر بیاد نثار دوست گلی چون شما کنم، به محض اینکه توانایی راه رفتن یافتم (ان شا الله اواخر عید) به شما خبر میدم.
در مورد اینکه اون دوستتون فرموده بود که من نیت پیچوندن داشتم، اولا از حُسن ظن شما خیلی ممنونم و ثانیاً آدم ها معمولا برای پیچوندن، دروغ به این تابلو ای نمی گن، چون دوستای دانشگاه از احوالات من با خبرند و اگر این حرف یک دروغ می بود به راحتی شما به ایشان دسترسی داشتید و این باعث رخت بربستن آبروی من میشد.
راستی پیشاپیش سال نو هم مبارک
سال خوب و سرشاری براتون آرزومندم
در پناه خدا

فقط میشه حذفش کرد ...!!!
اراکه و یک کوه گردو دیگه ..... همه اونجا عاشق میشن ... فارق میشن .... دنیا می آیند ( منظور تصمیمات نو می گیرند ) و به دور از چشمان عابران دستان یکدیگر را هم سخت می فشارند !!!
ما نمیدانیم

دختری تنها یکشنبه 23 اسفند 1388 ساعت 08:56 http://bandar67.blogfa

سلام
عکس های قشنگی است من هم عاشق عکاسی هستم.به گفته اطرافیان عکاس خوبی هم هستم.ولی خوم قبول ندارم می گوییم یک عکس خوب باید بیننده را به فکر وادار کنه.
به وب من هم سر بزن.

مادر دوشنبه 24 اسفند 1388 ساعت 11:42

وحید عزیر ممنون از این که سرم زدی شما جوانها رو من خیلی دوست دارم مثل بچه های خودم شاد خرم پر انرژی باشی

پامچال دوشنبه 24 اسفند 1388 ساعت 15:13

سلام دوست عزیز خسته نباشی از اینکه به دیدنم او مدی ممنون . راستی شما ها تو دانشگاه غیر از اینکه تو اینترنت باشین درس هم می خونید یا همه اش مشغول شیطنت هستید ؟! امیدوارم که همه شماها شاد و سالم و سرحال باشید .

سلام
بعضی وقتها که دلمون میگیره و یاد فردا ها میفتیم و یاد شهریه توی ذهنمون سایه میندازه بله .. درس میخونیم .. و این در اکثر مواقع شامل ما می شود . . . ولی دوباره به فردا فکر می کنیم و میبینیم خوب فردا... از خودمون می پرسیم فردا چی ؟ ... جوابی نداریم . /

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد