سیاسی نه !!! همان لعنت بر این روزگار سگی ...
هدفون را در گوشم میگذارم و به موسیقی گوش میدهم . به نت های ملایم با صدای بلند . آدمک ها در شهر راه میروند . دوست دارم هیچ صدایی سکوت را برهم نزند . همه زبان در دهان خفه کنند و فقط راه بروند . بگذریم هیچ ...
---
نمی دونم چرا اینطوری مینویسم ... مثل عکس های سیاه و سفید که هرچه قدر هم زنده باشند ولی سردی در خونشان موج میزند .
سلام . مطالب وبلاگتون بسیار جالب بود . خوشحال میشم از سایت من هم دیدن کنین . در ضمن اگه براتون مشکلی نیست خیلی خوشحال میشم من رو با نام "برترین سایت عکس" لینک کنین
سلام
پایه هستی قرار بذاریم روی تبلیغات هم کلیک کنیم؟
اگه هر روز اینترنت میری این کار جواب میده
منتظرم
میشه بی تفاوت بود ولی خر نبود. می شه با چشم بسته راه رفت ولی به دیوار نخورد. البته یکم نیاز به تمرین داره!!!
مهم اینه که میخواهیم ببینیم ...
سلام وحید
دوست خوب و قدیمی ...
من نوشته های سرد رو دوست دارم پس باز هم بنویس ... سرد سرد بنویس ...
بی معرفتی من رو ببخش اما اینو بزار به حساب غمی که چند روزه روی دلم سنگینی میکنه ...
وحید ... الان چند روزه که مادر بزرگم رو از دست دادم ... دیگه ندارمش ...
حوصله ی نت رو ندارم فقط گهگاهی یه سر کوچولو میزنم.
البته امتحاناتم هم مزید بر علت شده ...
وای چقدر حرف زدم ... ببخش
.
.
.
می دونم که عکسایی رو که میزارم دوست داری ... پس همشون تقدیم به تو...
سلام
همه ابرهای عالم شب و روز در دلم میگریند .
سلام
نوشته های جالبی داری
از قلمت خوشم میاد
لطفا همینطوری ادامه بده
بهم سر بزن. خوشحال میشم