نوشتنمان نمی آید . چه کار کنیم ؟ حرف یسیار داریم ولی دل نوشتن نه !!!
کلا در میان زمین و هوا یک جایی شاید روی بالکن یک خانه گیر کرده ایم .
همیشه بارون غمها رومیشست اما انگار این بارون برای هممون یه جور دیگه بود انگار این بار غم اورده بود انگار حس نوشتنو از همه گرفته انگار این بارو ن بوی خداحافطی داره دلمان برای خنده های یه کودک شیطون تنگ شده تا یادمان بیاره دنیا فقط غم نیست
مگه من بهت نگفتم داروهات رو سر وقت بخور؟؟؟ ۲باره نخوردی حالت بد شده!!!(از این که نظرم حالت ادبی و عرفانی و معنا گرایییی نبود(مثل پاییز) شرمنده.انشاا.. دفعه ی بعد جبران کنم!!! ادبی و عرفانیم نیامد!!!)
چه سکوت طولانیییی....ازدل نشیند..
از آن یکی وبلاگ گروهی به این جا رسیدمسلام
پوف
واقعا.......پوف.......هی میایم میخوریم به.....تیر چراغ برق در بسته...نوشته خسته...وبلاگ آپ نکرده......هههههییییییی
آمدیم نبودید....
همیشه بارون غمها رومیشست اما انگار این بارون برای هممون یه جور دیگه بود انگار این بار غم اورده بود انگار حس نوشتنو از همه گرفته انگار این بارو ن بوی خداحافطی داره دلمان برای خنده های یه کودک شیطون تنگ شده تا یادمان بیاره دنیا فقط غم نیست
مگه من بهت نگفتم داروهات رو سر وقت بخور؟؟؟ ۲باره نخوردی حالت بد شده!!!
(از این که نظرم حالت ادبی و عرفانی و معنا گرایییی نبود(مثل پاییز) شرمنده.انشاا.. دفعه ی بعد جبران کنم!!! ادبی و عرفانیم نیامد!!!)
چه سکوت طولانیییی....ازدل نشیند..
از آن یکی وبلاگ گروهی به این جا رسیدم
سلام
پوف
واقعا.......پوف.......هی میایم میخوریم به.....تیر چراغ برق در بسته...نوشته خسته...وبلاگ آپ نکرده......هههههییییییی
آمدیم نبودید....