به قول دوستان که تریپ منو سوژه کردن : دستمان به نوشتن می رود .
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آغاز خنده ای بودی
نگاهت دلم را دزدید
درنوشتن قاف عشقت مانده بودم
که کسی از دور خندید
چشم بر زمین دوختم
او پیوسته میخندید
زیر لب آب میشدم از خجالت
مهرت ، پیراهن دلم را گرفته بود
من سکوت کرده بودم
تو بلند میخندیدی
عشقت بلند خندید
و من برای شما ، باران طلب کردم .
همچنان اول...
ماشالا...دستتون دیگه خیلی به نوشتن میره...براووو...براووو..
این شعره ..یکم غمناک بود..
برای عشق باید بلند خندید...فارغ از هر صدای خنده دگر...
باز هم نوشته های گرم ...
ولی من فکر میکنم این بار کاملا شاد شده ....چون با اینکه همیشه از دور نظاره گر بارانه ..اما ارزوش خنده بارانه...
به نظر من خنده عشق حتی اگر غمگین.. زیبا وزندگی بخش باید باشه..نیمدونم....