عکس نوشته های من

من اناری را می کنم دانه،به دل می گویم،خوب بود این مردم دانه های دلشان پیدا بود

عکس نوشته های من

من اناری را می کنم دانه،به دل می گویم،خوب بود این مردم دانه های دلشان پیدا بود

آفتاب

 روز بیست و چهارم

 

نه چندان آرزومندم که وصفش در بیان آید  

وگر صد نامه بنویسم ،حکایت بیش از آن آید 

 

چون آفتاب تابیدی و ...  

ومن  

چون سایه گریخت عقل ناچیزم   

نظرات 1 + ارسال نظر
behnam چهارشنبه 8 دی 1389 ساعت 00:21 http://myblink.blogfa.com

سلام گل پسر
نظرمو میخاستی بدونی.رک بگم؟
میگم:
مطالبت دردی را بیان میکنه که از بیرون و درون هویداست اما نمیدونم چرا سعی در پنهان کردنش داری.در شعر و نثر درسته که نویسنده تلاش داره در پرتو ذهن تو در توی خودش و به اقتضای زمان و مکان بیانی آمیخته به حجاب داشته باشه اما این حجاب نباید درونمایه رو کاملا محو و خواننده رو به سمت حدس و گمان بکشه.به شخصه با نوشته هات نتونستم زیاد ارتباط برقرار کنم.کالبدی از نثر مدرنیسم و در پاره ای از مواقع شعر سپید در نوشته هایی که قطعا سعی در ابراز مفاهیم عمیق اما ظاهر قصار دارند میبینم.نقطه گذاری هایی هم که در بیشتر مواقع بکار میبری زائد و بی دلیله...
به هر تقدیر خیلی گلی...

سپاس بابت نظر
وقت آن است که کمی تامل کنیم .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد