عکس نوشته های من

من اناری را می کنم دانه،به دل می گویم،خوب بود این مردم دانه های دلشان پیدا بود

عکس نوشته های من

من اناری را می کنم دانه،به دل می گویم،خوب بود این مردم دانه های دلشان پیدا بود

کابوس

روز سی و پنجم  

 

دیشب از بدترین شب ها بود . تنها بودم ، در فکر تو ، جسمم در مقابل افکارم بی دفاع ماند . یهو کم آورد . و من تا خود صبح کابوس می دیدم . می دیدم که تو رفته ای .   

هر روز به دنبال بهانه هستم . بهانه جویی میکنم که تو را ببینم . چه می شود کرد ؟؟؟ این مسکن خوبیه !!! فعلا  

  

البته حافظ را هم فراموش نکنیم . او هر شب دلداری ام می دهد .

نظرات 2 + ارسال نظر
پاییز یکشنبه 19 دی 1389 ساعت 21:41

شاید نظر دادن من اینجا درست نباشه ...ولی شما بزرگترین ارامش را فراموش کردین ..اونی که به خاطر دل غم زده ی ما سپیدی برف را نثارمان کرد ..انکه حتی نامش هم ناخود اگاه ارامشی غریب را در دل وجان مان برمیانگیزد ..انکه مرحم دل است...

چرا نظر دادن درست نباشه ؟
مگر وبلاگ عمومی نیست؟

پاییز دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 12:50

اینجا منظورم این مطلبه ...چون حس کردم کاملا شخصیه.....وبلاگتون عمومی اما مطلبتون شخصی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد