عکس نوشته های من

من اناری را می کنم دانه،به دل می گویم،خوب بود این مردم دانه های دلشان پیدا بود

عکس نوشته های من

من اناری را می کنم دانه،به دل می گویم،خوب بود این مردم دانه های دلشان پیدا بود

گل نیلوفر

سلام  

نوشتن برام راحت شده بود . هر شب وبلاگ را به روز می کردم برای یک نفر و برای یک نفر ... 

 

داستان زندگی منم اینطوری پیش رفت . هرگز در خودم نمی بینم که جا بزنم و یا کم بیارم در این مورد ، چون اعتقاد دارم به عشق م . پس دوستان خواهش می کنم منو محکوم نکنید .  نه ساده عاشق شده بودم که ساده بخوام از دست بدمش ، نه اینکه ساده می تونم تحمل کنم که دیگه عاشق نباشم .  

من پذیرفتم ، من پذیرفتم که یک پایان تلخ و با کلی خنده و خوشحالی داشته باشم و در نهایت ازش بخوام که تا من هستم بخنده .  دیدن خوشبختی ش از همه چیز برام مهمتره . و بدترین چیزی که می تونم ببینم اینه که داره غصه می خوره .  

خوب من انتخاب کردم . خوشبختی ش را به آرزوهای خودم پیوند زدم و پذیرفتم . ولی این را هم گفتم که تا هستم مهرش در دلم هست . نمیدونم دارم چه کار میکنم ! آیا کار درستیه ؟ ولی مهرش اینبار به عنوان یک دوست هست .  

در این چند ساله تونستم اینو برای خودم روشن کنم که دوست چیه ؟ عشق چیه ؟ بنابراین می دونم که می تونم .  

ولی راست میگید ، یه جورایی خودمو با شرایط وفق دادم . زندگی همینه رفیق . توانایی اینو دارم که خودمو یک شبه با انواع فکر کردن ها و مشکلات گیج کنم و صبح بپرم وسط دیوانگی . ولی راستش را بخوای رفیق دلم نمیاد . دلم برای اون روزهای خودم که پر از انرژی بودم تنگ شده . برای اون روزها که کلی برنامه داشتم . و  بازم می خوام شروع کنم . اره . هستی ؟  

می خوام باز برم سراغ کتاب ، موسیقی ، فیلم . می خوام رو بازی کنم . یه وقت دیدی وسط خیابون دلم خواست نقش مورد علاقه ام در فیلم کازابلانکا را بازی کنم . تازگی ها دیگه برام مهم نیست چی میشه اگر بشه . مهم اینه که زندگی کنم .  

رفیق ، حالت داره ازم بهم میخوره . نه ؟  

توی دلت میگی زرشک به این عاشق شدن . اما باشه رفیق ، هرچی میخوای بگو . ولی من اینو دوست دارم :  

فکر کن تو یک گل نیلوفری و عشق یک گل نیلوفر دیگه و شما ها داخل یک مرداب هستید و از قضا یکی عاشق دیگری ... بهش میگه دوست ش داره ولی جوابی نمیاد . اونقدر خودشو بهش نزدیک میکنه که احساسش کنه . بعد میره کنارش و یه خرده آب می پاشه روی صورت معشوقه اش و میره . خوبی این تموم شدن میدونی به چیه ؟ که مرداب هنوز ساکته . گلبرگی از گلی نریخته .  

اما اینو در نظر بگیر اون گل عاشق خودشو می چرخوند به دور گل دوم و ازش می خواد باهاش بیاد . همش التماس میکنه و کلی به اینور و اونور میره تا اینکه کلی گلبرگ هاش میریزه و حالا می خواد بره و میبینه که گلبرگ های معشوقه اش هم روی آب جاریه ... این خوب نیست . تو جنایتکاری . حق نداری به جرم اینکه گلی عاشق تو نیست اونو پر پر کنی .  

همه ی انسانها گل هستند و تو هم .  

حالا داری توی ذهنت بهم میگی برو بابا با اینها داری خودتو آروم می کنی ... ولی دوست من بیا باور کنیم .  

 

حالا زندگی فرق میکنه . زندگی امروز با دیروز فرق میکنه . . .  

اگه یه بار دیگه منو دیدی اصلا با من در مورد احساسم چیزی نگو . از من میتونی بپرسی هوا خیلی سرد شده . نه ؟ و منم میگم : فکر میکنم خدا داره  دست های یکی دیگه را هاااا میکنه و یادش رفته که ما هم اینجا داریم زندگی میکنیم . و چقدر با هم بخندیم و بعدش خدا هم میاد روی زمین و می ایسته کنار ما و میخنده . بعد میزنه پشت گرده ام و میگه : هاااااااااااااا نچایی رفیق !!! اونوقت تو حسابی از خنده افتادی وسط خیابون .  

آره رفیق . آره  

عشق یه چیزی مثل هاااا کردن خداست وقتی که خیلی سردته .  

 

نظرات 8 + ارسال نظر
behnam چهارشنبه 22 دی 1389 ساعت 00:31

امان از دست تو پسر!
بس کن ای ذاکر مگو دیگر سخن
که زدی آتش به دل مرد و زن!!

بوف بینا چهارشنبه 22 دی 1389 ساعت 00:53

از صبح هزاربار اومد توی سرم که بخوابونم پس گوشت
حیف که دوست دارم
حیف

احسان چهارشنبه 22 دی 1389 ساعت 09:22

قشنگ نوشتی.خوبه که احساساتت رو جاری کردی.این هم زندگیه.زندگیه همه ما.باید باش ساخت.دیشب برات غصه خوردم و برای خودم هم.این روزا فقط دنبال یه روزم.روز آخر زندگیم

رسول پنج‌شنبه 23 دی 1389 ساعت 09:11 http://tavahomnameh.blogsky.com/

سلام . اینو خودت نوشتی؟ واقعا خوندمش انگار زندگی من . مرسی .

مسعود جمعه 24 دی 1389 ساعت 01:08 http://hamekasi.blogfa.com/

سلام خوبی به من هم سر بزن
بدبختم تازه وبلاگ زدم

مرض ... آدم نمیشی

م.ازاد جمعه 24 دی 1389 ساعت 01:13

سلام...
نه آپ کردم...نه وب تازه زدم...
نمیدونمم چی بگم...فقط سر زدم و اظهار ادب...اما یه چیز رو میگم...
اولین نظر واقعا خوب گفته...مخصوصا شعر...
این روزها نظر دادن خیلی سخت شده...خیلی...

lmastne جمعه 24 دی 1389 ساعت 12:15 http://www.0912anjelgir.blogfa.com

نه جواب خوبی دادی
الان خودمم ج میدم
تازه اومدم نت

mastne جمعه 24 دی 1389 ساعت 12:17

مرسی از نظرت
مرسی از اینکه تو میفهمی این نوشته منو
جواب هات کوبنده بود عزیز

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد