عکس نوشته های من

من اناری را می کنم دانه،به دل می گویم،خوب بود این مردم دانه های دلشان پیدا بود

عکس نوشته های من

من اناری را می کنم دانه،به دل می گویم،خوب بود این مردم دانه های دلشان پیدا بود

canon تو کجایی ؟

دلم برای عکس نوشته ها تنگ شده بود . یاد روزهایی می افتم که فقط دنبال سوژه برای عکاسی بودم . البته نه با دوربین Canon بلکه با دوربین 3 مگاپیکسلی موبایلم . دوست دارم عکاسی را به صورت حرفه ای دنبال کنم ولی شک میکنم که نکنه فقط بهانه ی خریدن دوربین باشه ؟!  

اما این روزها فقط با چشم ها عکس میگیرم . در تمام طول روز توی ذهنم دنبال سوژه ام ولی عکس نمی گیرم . وقتی از ساختمان فنی مهندسی خارج میشم و چشمم میفته به آسمون عینا این کلمات میاد داخل ذهنم که باید یک دوربین بخرم . سرم عین این کفترهای گیج همه طرف می چرخه که یک دید قشنگ و تازه داشته باشه . و یا دنبال یک تصویر فلسفی می گردم . از یک درخت می خوام صدتا حرف و عکس و نوشته و خاطره درست کنم . دیوونه شدم رفت پی کارش . تعطیل کردیم رفیق . داخل مغزم انگار که چندتا خانواده شلوغ پر از بچه های نق نقو زندگی میکنن که همیشه خدا یکیشون خودشو کثیف کرده و مامانشون داره باباهه را فوش میده . کمی سکوت سراغ دارید ؟ آخه بدبختی اینه ، سکوت هم که میشه ، باز طرح*  جدید میاد توی ذهنم . مثلا ساختن یک فیلم ... و از همان لحظه فیلم ساختنش شروع میشه و تا شب با این کارگردان دیوونه داریم .   

*  کانون پرورش فکری جوانان

pic

 

  

یک روز بهاری . همه جا رنگ بود . آسمان در فکر شیطنتی برای بارانی کردن خاطره ...   

pic

 

 

pic

 

  

همه اش رنگ است . گویا عاشق دنیا آمده است و عاشقانه خواهد مرد . یک لحظه به شبنم هایی که روی گلبرگ هایش غلط می خوردند حسودی کردم .  

 

pic 

 

در سفری که همراه یکی از اقوام به شیراز داشتم  داخل حمام ارگ کریم خان یک روزنه ی نور پیدا کردم که به داخل حمام می تابید و این شد حاصل همان یک روزنه . ولی متاسفانه کسی موفق نشد از من یک عکس بگیره که شبیه بالایی باشه و به همین خاطر عکس پسر عموی خودمو که ازش عکس گرفتم را داخل وبلاگ گذاشتم .

نظرات 6 + ارسال نظر
محمدرضا چهارشنبه 29 دی 1389 ساعت 23:59 http://mamreza.blogsky.com

سلام
کم بدنیست.
موفق باشید.

درود بر شما .
وبلاگتون را هم خوندم . واقعیتش خوشم نیامد .

احسان پنج‌شنبه 30 دی 1389 ساعت 09:53

سلام.شما رفته بودید کاسبی یا خوش گذرونی.آذم خوش تیپ یر از پسر عموت نبود؟از مجتبی گلشن مینداختی با کله کچلش

صخره بلند پنج‌شنبه 30 دی 1389 ساعت 11:22 http://lalehshahri.blogfa.com/

خیلی قشنگ بودن .کیف کردم .اینجا کجاست؟ چهلگرد تا حالا رفتی؟

نه والله . چهلگرد نرفتم .
این عکسها از روستایی اطراف اراک هست به نام : همستان . که در گویش محلی میشه همستون .

دنیا پنج‌شنبه 30 دی 1389 ساعت 15:43 http://www.tyb.blogfa.com

آقا عکساتو دوس داشتم.... فقط یه چیز چرا گفتی دیوونه شدی باورت میشه من و وودم همین‌طوریم. یهویی وسط خیابون قاب می‌گیریم اصلا چشامون شده لنز ... سوژه فیلم و نمایشنامه هم که تا دلت بخواد ما در آستانه اسطوره شدنیم رفیق..... کم نیار

بالاخره یک روز یه چیزی میشه .
منم چند روزه در مسیر کتابخونه از داخل بازار میوه فروش ها رد میشم با انواع ادم ها و میوه ها و درخت ها و سنگ فرش ها و انواع بو ها .... هر روز در این چند دقیقه پیاده روی خودمو دیوونه میکنم . نمیدونی چقدر توی خودم حرف میزنم . ده تا فیلم میسازم با انواع سبک ها و حرف ها و حتی فیلم برداری های متفاوت .

وود پنج‌شنبه 30 دی 1389 ساعت 18:26 http://www.safit.blogfa.com

جدیدا دارم پی میبرم که من و دنیا بعضی از مواقع نافرم با هم تله پاتی دارییییم.... پستتو که خوندم، کامنت دونیتو باز کردم داشتم تک تک نظراتی که برات اومده رو بدون توجه به اسم می خوندم. رسیدم به نظر بالایی دیدم ااااا پسر این چقدر شبیه اون چیزی که من میخواستم بگم و گفته که وسطه نظرش دیدم اسم از من آورده به اسم کامنت دهنده نگاه کردم دیدم بللللله، دنیا خانوممه خودمون آخه!!! حالا جدا از این داستان ها، ای ول پسر خوشم اومد. میدونی همین که فکرت و ذهنت تصویریه عالیه! اون عکس آخری با اون نور پردازی پر کنتراستم خداست... بعدم آقای عکاس اصلا مهم نیست که تو از اون فضا عکس نداری مهم اینه که یه عکس خوب از اون فضا گرفتی که جز آثار توست...
راستی اسم وبلاگت " عکس نوشته های من" پس عکس بیشتر بذاز تا بیشتر از هم یاد بگیریم.
موفق باشی:-)

سلام
اره چقدر خوبه شما با هم تلپاتی دارید . خیلی خوبه .
اون عکس اخری هم خیلی دوست دارمش چون اینقدر صبر کردم تا حموم خلوت بشه ه ه ه ه ه
چشم عکس هم بیشتر میزاریم . وقتش کافیه ؟

mastne پنج‌شنبه 30 دی 1389 ساعت 19:42

وحید جان خودت بگرد واسم یه متن عشقولانه پیدا کن با عکس قلب تا بذارم
من که پیدا نکردم
یعنی پیدا کردم ولی چون روش عق زدم نشد بذارم توی وبم
حالا وصف حال دیروزم رو اپ کردم

چشم . الان شروع میکنم یک قلب گنده برات پیدا می کنم که بزاری روی وبلاگت . یه دونه از اون خوب ها میرام که حالت بد نشه .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد