عکس نوشته های من

من اناری را می کنم دانه،به دل می گویم،خوب بود این مردم دانه های دلشان پیدا بود

عکس نوشته های من

من اناری را می کنم دانه،به دل می گویم،خوب بود این مردم دانه های دلشان پیدا بود

کمی با خویش





قبل ها که هنوز فریاد نزده بودم ، هنوز به ابتذال عمومی شدن نرسیده بودم ، از یک موضوع رنج نمی بردم . آن هم این بود که من رازی بودم ، برای خودم مکتب و زندگی جدایی داشتم . ولی اکنون مدتیست که دیگر نمی توانم در خود فرو بروم . این روزها خودم را پیچ و تاب می دهم و در خودم خم می شوم که به آن روزگاران بر گردم ولی نمی شود . اما تصمیم خودم را گرفته ام .

رفیق ؛ من باز به تنهایی خویش بر می گردم . ببخش ولی دیگر تاب ندارم که دل نوشته هایم را به ابتذال عمومی شدن روانه کنم .

بزرگ شدم ، در این مدت کوتاه کشیدم آنچه باید می کشیدم و چشیدم آن جام عسلی را که بارها خویش در نوشته هایم ردیف کرده بودم . امروز کمی از خویش فاصله گرفتم و در آنچه گذشت و هست نظاره کردم و افسوس خوردم . که چرا من تنهایی ام را رها کردم ؟ !

اشتباه کردم .

اشتباه کردم .

اشتباه کردم . 

اکنون از نوشته هایم عذر می خواهم . از حرف هایی که شاید عریان بودند و من چون پدری دیوانه فرزندانم را در پشت این پنجره که در مسیر عابران است قرار دادم . حرف هایی که شاید چیزی از آنها متوجه نشده باشید ولی همین کافی است که خود بدانم دیگر در تنهایی ام نیست .


نظرات 8 + ارسال نظر
پاییز دوشنبه 4 بهمن 1389 ساعت 23:56

سلام...
ببخشید صریح نظرمو میگم...اما من فکر میکنم ...این تیپ شادتون خیلی بهتره....به نطرم سر دفتر اقای اقایی خیلی زیبا بیان شده...یه تلنگر همیشگی ..به یادش بیارین.. بیان احساسات هیچوقت بی احترامی به اونها نیست...

هستش . . .
به ابتذال کشیدنشون میشه بی احترامی . . .

م.ازاد سه‌شنبه 5 بهمن 1389 ساعت 03:19

شاید..این اتفاقات برای بیرون آمدنتون از پیله بوده..
به قول یک دوست...نوشتن بدون احساس نمی شود...
شاد باشید همیشه...

ممنون بابت آرزوی خوبتون .
شاید البته من بی تقصیرم

بهنام سه‌شنبه 5 بهمن 1389 ساعت 23:31

میگم نمیشه به جای اشتباه کردم اونم ۳ مرتبه بگی:غلط کردم؟!!
اینجا هم نگی ۴شنبه سر امتحان کلاس زبانتون میگی!

م.آزاد پیله کجا بود؟؟؟؟
این بابا خیلی وقته پروانه است!!!

تو را خدا بهنام م م م م م م .

بوف بینا چهارشنبه 6 بهمن 1389 ساعت 19:47 http://bufebina.blogfa.com

اونجوری میشه که اینجوری میشه
داش وحید همیشه قضیه اون جوری نیست که تو فکر میکنی.اینجوریاست که بقیه فکر میکنن
الان میگی اشتباه کردم.چند روز دیگه میگی غلط کردم
اما دریغ از اینکه پس فردا به خاطر همین کاری که الان میکنی میگی : گه خوردم!
فی الحال هر گهی که دوست داری بخور
خوشم نیومد

چه خوشت بیاد و چه خوشت نیاد این دنیای منه . این زندگی منه . این وبلاگ منه و این حرف های منه .
حسین جون کاری نکن که هر گهی خوردم را روت بالا بیارم . . .

هاله چهارشنبه 6 بهمن 1389 ساعت 23:03

مبینیم که رفقا پشت هم درمیان ..
بله جناب مهندس !!!( نوشابه چه رنگی دوست دارید )بعداز مقابله به مثل من زیر نویس رو ...رو کردن..!

راستش از این پست چیز خاصی دستگیرم نشد .. پس سعی میکنم یه سری اراجیف رو سر هم بندی نکنم که مثلا این همه راه اومدم چرا نظر نذاشتم ...

ممنون که وقتی چیزی نفهمیدی هیچی نگفتی ... ای کاش همگی بفهمیم که وقتی از موضوعی سر در نمیاریم سکوت کنیم .

بوف بینا پنج‌شنبه 7 بهمن 1389 ساعت 10:14 http://bufebina.blogfa.com

قهوه ایتم داداش
بیار بالا

وود پنج‌شنبه 7 بهمن 1389 ساعت 15:47 http://www.safit.blogfa.com

عقیده شخصی مو میگم: خود من از افرادی ام که تو هیچ شرایط تنهایی مو تنها نذاشتم ، چون خداوکیلی همیشه باهام بوده... میدونی بیان احساسات یه چیز خوب داره هزار تا چیز بد... اینکه از بیان احساسات تخلیه می شی شاید برای لحظه خوب باشه .. اما تو دراز مدت میفهمی چه کردی... من که تحسینت میکنم:)

ممنونم وود عزیز
خودم هم خودمو به خاطر این تصمیمم تحسین کردم .

صخره بلند دوشنبه 11 بهمن 1389 ساعت 00:44 http://lalehshahri.blogfa.com/

ای میلتو بفرست میخوام دستتو بگیرم بریم یه جای خوب ...
شاید حالت بهتر شه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد