طعم تلخ قهوه
با دو قاشق شکر
و بوی مطبوع آسودگی در یک کافه
می شود الان من
_____________
زندگی مثل یک کره می ماند که تماما پله است و تو همیشه فکر می کنی از ان دیگری بالاتری در حالی که او نیز فکر می کند . تو از آن سو رفته ای و آن از این سو . حال کار جبر است که چشم در چشم شده اید . ت وبر زبان می آوری و او نه ، شاید او بر زبان آورد و تو نه . معیار بلندی چیست ؟ وقتی هر دو به یکسان از هسته زمین فاصله دارید !!!
_____________
خندیدی
و من بافتم
و آتش کشیدم
خاکستر شد
و رفت
خیال عاشقانه ام
____________
تغییر
تکامل
تردید
ترس
در گیر "ت"های زیادی هستم
و گفتم "تو"
تو را
تو را دوست
.
.
.
دارد
و اگر اینجور که شما می گید نباشه چی؟ نه پله ای باشه و نه همچین خیالاتی که تو بالاتری و اون نه ؟ و اون میگه و شما نه؟ و شایدم تو میگی و اون نه؟ اصلا اگه این فرضیات منحل شه قطعا سوال بعدی که معیار بلندی چیه می پوکه!!! اگه زندگی یه جاده باشه مثل جاده ی قم - اصفهانه چی؟ و یک جلوتر باشه دیگه اون جلوتره بی هیچ سفسطه و مغلطه ای !!!ها!!؟
توی این پست فقط یک موضوع مورد نظرم بودو اونم این که هر انسانی برای خودش منطق و فلسفه و ... خودش را داره . پله و جاده قم -اصفهان بهانه ست . اگر شما هم در شرایطی متفاوتی بودی شاید می گفتی بله ... زندگی مثل جاده قدیم نیست .
در کل زندگی همین تعریف هاست که خودمون برای خودمون می سازیم .
گفتن:کجا داری میری؟
گفت:جایی نمیرم.دارم میام!
به خودم میگفتم کاش وحید زودتر یه چیزی بنویسه.حالا که این مطلبت رو خوندم به یه نتیجه دیگه رسیدم.سعی کن دیر به دیر بنویسی.خیلی عالی بود.منظورم شعری بود که گذاشتی.چون حس کردم چی گفتی اینو میگم.بیان همچین چیزی فقط با یه شعر اینچنینی خوب از کار در می اومد
دس خوش پسر!
یعنی چی؟!!
جبر با عشق جور در میاد؟ با معیار با....
اگه هردوتا اصلا نگن چی ؟
اگر توش زیاده .. ولی چون حس شماست نمیشه ایراد گرفت..
با نظر رفیقت موافقم .. شعر خوبی نوشتی..
سلام
خاکستر شد
و رفت
خیال عاشقانه ام ...
+ تلخ اما زیبا ...
چقدر دلم برای اینجا تنگ شده بود
برای این شعرا
برای تو وقتی میری چقدر دلتنگ میشم..
به سربازهای وظیفه می مانیم
درطرفین خط مرزی
این چنین به هم نزدیک و
چه از یکدیگر دور!
سلام دوستم. من به روز شده ام و بدین وسیله از شما دعوت می شود به خوانش. مشتاق نظرات و نگاههایتان.