عکس نوشته های من

من اناری را می کنم دانه،به دل می گویم،خوب بود این مردم دانه های دلشان پیدا بود

عکس نوشته های من

من اناری را می کنم دانه،به دل می گویم،خوب بود این مردم دانه های دلشان پیدا بود

غنچه

1- 2 ماه میشه که یک ساوه ای  تمام  عیار شدم . و الان دلم تنگ  شده  برای  یک  موضوع ساده:

وقتی از خونه می زنم بیرون چشمم بخوره تو چشم یه دختره که یا تنهاست و یا با دوست پسرشه و خرامان خرامان در کوچه های پرت قدم می زنند .  و احتمالا در شعاع 900 متری محله ما هیچ یک از اقوام دو طرف سکونت ندارند .


خیره بشم به چشم هاش و بعد از چند قدم رد میشه و میره . و یا اگر دوتایی باشن و از قضا کم سن ، بیشتر نگاه می کنم به چشم های دوتاشون . که دختره با چه خیالاتی داره پفک می خوره و با چه ذوقی پسره داره بازیگوشی میکنه و مثلا پفک را از دست دختره می قاپه . و میرن و گم میشن توی یه کوچه ی دیگه و یک کوچه ی دیگه و می رن تا موبایل یکیشون زنگ بخوره و در  جواب بگه : الان میام . تو راهم . نه با فلانی رفتم جایی میخواست چیزی بخره . بابا اومده ؟ باشه . خداحافظ


ولی اینجا (ساوه) از این خبرها نیست . یا من نمی دونم پسر دخترها کی با هم قرار پیاده روی را هماهنگ می کنن یا کلا خبری نیست که بعید می دونم . باشد که در نوبت بعدی پیاده روی در مرکز شهر چشم مان به جمال دوتا غنچه باز بشه که هوس باز شدن در سر دارند .

نظرات 6 + ارسال نظر
Anna جمعه 28 مرداد 1390 ساعت 18:37 http://www.lapeste.blogsky.com

شاید هم غنچه ها نمی خوان باز بشن دارن بازی می کنن ایکون چشمک

احسنت . منظور من هم همینه . بازی .

hany شنبه 29 مرداد 1390 ساعت 10:48

تا جایی که من می دونم آقا وحید شما زمینی نیستی
چه برسه به ساوه ای
یه سوال
خودت کی می خوای بشکفی ؟
کی می خوای دنبال یه نگاه بری بدون اینکه بذاری رد بشه؟

سلام
خوب باز هم یک علامت سوال دیگه !!!! هانی !!!

هر وقت که وقتش شد و این دل لامسب لرزید و دیدم آدمش هستم . چشم می افتیم دنبال اون چشم هایی که خواب را حروم کرده برام . البته شما رضایت بده تا همین جا . ایشالله مراسم دعوتتون می کنم .

عاطفه شنبه 29 مرداد 1390 ساعت 23:12 http://www.atefesolemani.blogfa.com

آره دیدن این غنچه ها خوبن حال ادمو عوض میکنه.یه کم بیشتر سر بزن. راستی چه اتاقت خوشگله.خوش به حالت کتابخونه داری

من که سرمو میزنم . شما نیستی ؟؟؟؟!!!۱

هاله یکشنبه 30 مرداد 1390 ساعت 00:42

والله ما که دورمون اصلا از این غنچه ها که میگین نیست! همه باز بودن زودرس گرفتن.
شاید ، شاید خاطرات دور کودکی خودمون رو تداعی کنه .
ولی باید حس و حال مهیجی باشه.

هیجانش کاذبه . یه جورایی بلعیدن پله هاست

ehsan یکشنبه 30 مرداد 1390 ساعت 23:17

سلام.داداش یه سر بیا این طرفا.فکر کنم اینجا خیلی گرمتره.غنچه ها که سر باز کردن هیچی دارن همه میشن درخت.تو چشمشون هم نگاه کنی خیلی برات گرون تموم میشه.بچسب به ساوه

یعنی از بازی گوشی کوچه ها رسیدن به درخت ؟؟؟؟
من که دیگه غلط کنم نگاه کنم . فقط حد مجازش. اونم فکر کنم ۵ثانیه یا ۴ ثانیه است که باید زنگ بزنیم دفتر حضرات آیات بپرسیم .

م.ازاد دوشنبه 31 مرداد 1390 ساعت 16:20

سلام...
آخیییی...غنچه...من که تا حالا ندیدم...یا با 1کیلومتر فاصله میرن که اصلااااااا
معلوم نیست با هم هستن...یا ........استغفرال....اینا....
نگاه هم که....والا اونا ما رو نگاه مبکنن...خجالت بکشیم....که میکشیم دیگه....
چقدر دیر به دیر آپ میکنی...

عجب !!!!!
چه خوب که یه نفر پیدا شد و از من خواست زود به زود آپ کنم .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد