رفتم شیراز و برگشتم .
یک سفر ۳ روزه ... از بودن با حسین و دوستان لذت بردم . البته کار هم یک نوع تفریح حساب میشه . متاسفانه فقط وقت کردم برم دیدن حافظ . سعدی رخصت نداد .
و یه سعادت دیگه هم داشتم که باز دوباره تونستم ننه شیرازی را ببینم . پیرزنی که واقعا دوستش دارم . شاید دلیل سفرم ۵۰ درصد حسین بود - ۵۰ در صد ننه شیرازی .
لقب ننه شیرازی را پارسال وقتی برای اولین بار داخل نمایشگاه دیدیمش بهش دادیم . از اون موقع تا الان گاه گاهی ارتباط تلفنی داریم . هر موقع زنگ میزنه واقعا ذوق زده میشم . آخه یه آدم چقدر می تونه اینطوری باشه ؟؟؟
خوب اگر دعاهای ننه شیرازی درگیر بشه من یا تهران قبول میشم یا شیراز .
خلاصه حرف اینجاست که هنوز هستند چنین آدم هایی ... .
انشاالله!! ضمنن حالا که قراره مستجاب شه بگو این وسط مسا یه دعایی هم بایت تیم طوفان زدتون بکنه !!
طوفان زده ؟
ههههههه
(...آخه یه آدم چقدر می تونه اینطوری باشه ؟؟؟....)؟
ببخشید این یعنی چی؟ دقیقا چه طوریه؟
از (وود) هم بابت کل کلش سپاسگزارم.
مهربون به معنای واقعی . . .
اگر می دونستیم اینهمه از برد خوشحال می شید زودتر ها می باختیم .
برادر شوما ها خیلی وقته که باختید، فقط تو شوکشین متوجه نیستین به قولی داغی هنوز!!!!!!!!! نمونه شم سه تا باخت پیاپی از سرورتونه +باقی باختا از باقی تیما!!!
هاله جان اینا کل کل نیس وظیفه اس DDDDDDDDDD:
اگر می دونستیم اینهمه خوشحال می شید که از روز اول می باختیم . خد ایا ممنون که دل بنده ای را شاد کردیم .
خیلی جالبه
حسی که دیدن ننه شیرازی داشتی رو نوشتی بعد مجبوری توی کامنت دونی در مورد دربی کل کل کنی!
خیلی خوش به حالته که موقع خداحافظی نبودی.اگه بدونی الینا چه جوری گریه میکرد دلت ریش میشد. . .
برای اسفند که من نیستم.شما اگه رفتی دستت ننه رو از طرف من ببوس. . .
کل کل را بیخیل .
دلم هوایی شد . بعدازظهر زنگ می زنم به ننه میگم می خوام با الینا حرف بزنم .
اوهه...سلام...چه باحال...ننه شیرازی...هستن این آدمها اما کم...خودتم هستی...ولی لقب نداری...ههههه...بگم؟بگم؟
بابا قرمزته...استقلال دروغ سی ساله...پرسپولیس حقیقته 2500 ساله...
بیخیال...آبی آرامشه و قرمز عقش...دوتاش لازمه..
سلام
وبلاگ زیبایی داری دوست من
اگه به عکس های هنری و عکاسی علاقه داری به وبلاگ من هم سر بزن خوشحال میشم
موفق باشی
بای