عکس نوشته های من

من اناری را می کنم دانه،به دل می گویم،خوب بود این مردم دانه های دلشان پیدا بود

عکس نوشته های من

من اناری را می کنم دانه،به دل می گویم،خوب بود این مردم دانه های دلشان پیدا بود

زندگی با چشم ها

 وسوسه رفتن به سینما نذاشت که سر کلاس سیگنال بشینم . چهارشنبه از ساعت ۱۰ صبح تا ۹ شب کلاس داشتم .  وقتی مسعود گفت اومده تهران و الان بیکاره . دیگه نمیشد سر کلاس نشست . زنگ زدم و مسعود نیم ساعت دیگه زیر پل سیدخندان حاضر بود . اونم مثل خودم پایه این کارهاست . رفتیم سینما آزادی . برای دیدن فیلم " زندگی با چشم های بسته " . اگر از صندلی های راحت ، پخش صدای عالی و سکوت سالن صرف نظر کنیم باید بگم که فیلم خیلی خوبی بود . از اون فیلم ها که تا فیلم تموم میشه تازه ذهن درگیر میشه . هوووووووی چه لذتی میده مغز آدم قلقلکش بیاد .    

 

 

  

نان و شراب : کتابی که روی خوندنش موندم . از بس که وصف حال این روزهای خودمونه . امیدوارم بالاخره تموم بشه .  

خانمی که راهنمای شهر کتاب بود بهم گفت : من زیاد با "مصطفی مستور" نمی تونم ارتباط برقرار کنم !!!! بیشتر "فریبا وفی " را دوست دارم . . . . همچین بهش نگاه کردم که گفت : البته سلیقه ها متفاوته .  

شروع کرده ایم به حل جداول سودوکو ... باعث راحتی مغز میشه . یعنی انگار گیرش را رد میکنه .  

 

دیگه اینکه برای اولین بار صدای دستگاه پخش ماشین را زیاد کردم و دستم را انداختم بیرون و یواش یواش رفتم خونه . هوووووووووووووی . شنیدی میگن یه کار را هزار بار انجام نده ؟ برای همینه . اگر هر روز این کار را می کردم دیگه لذت نمی بردم .   

  

وقتی دیدم زیر باران قدم می زنی  

دویدم پای مهربانی آسمان   

و شکر کردم عاشق شدنت را ...  

  

**** 

بی سبب بود فکر کردن  

باید از اول شروع شود  

قصه مان را می گویم  

و اینبار تو می شدی راوی  

                     و من زیر باران  

                          نوازش خورشید  

                              و رقص سایه ها بر تنم  

            برای خودم می خندم !!!

نظرات 4 + ارسال نظر
مسعود دوشنبه 18 مهر 1390 ساعت 00:28

چقدر قشنگ به تصویر کشید بغض پدر دلشوره مادر غیرت برادر و اعتماد عاشق وفاداری دوست
فکر نمی کردم بتونه اشکم رو دربیاره
ما مدیون اون روزنامه فروشیم که بهمون آدرس داد .

نگفتی پیاده از جلوی چند تا نمایشگاه ماشین رد شدیم
چیا گفتیم به صاحب ماشینا؟؟؟


نظر برای پست قبلی :
1- دربست یه نفر
2- i love you iran
3- 268
4- کلاغ سیاهه نه به سیاهیه ...
5- سگ حیوان نجیبی نیست
6- مال حروم خوشمزه تره مخصوصا اگر انار باشه

خواستم در مورد نمایشگاه ها بنویسم که دیدم واقعا نمیشه نوشت چه چیزهایی به ماشین ها و ... گفتیم .

اون انار ها هم حلاله بابا . چیزی نخوردید که

عاطفه دوشنبه 18 مهر 1390 ساعت 12:14 http://www.atefesoleymani.blogfa.com

هیچی مثل یه فیلم خوب نیست این روزها منم اینجا بدون من رو دوست داشتم شدیدا.
و شعر... مثل همیشه
دلتنگت هم هستیم

قسمت نشده برم ببینمش .
ما نیز دلنتگ شما هستیم .

مهرنوش سه‌شنبه 19 مهر 1390 ساعت 09:56

سلامممم...
ایشالااااا قسمت ما هم بشه دیدن این فیلم های زیباااااا...

مثلا خیلی خوبه تنها شب توی جنگل قدم بزنی....هووووووووووو...
شعرتون هم بسیار زیبا بود..
به امید یک جلسه..فعلا

خدایا قسمت اینها برگردان .

احسان جمعه 22 مهر 1390 ساعت 09:22

سلام.نامردا.نامردا.به من هم میگفتیم.چقد بخیلید شما.من هم فیلم میدیدم چی میشد؟

آقا چهارشنبه بود شما هم سر کار بودی . 5شنبه شب نتونستی بیای اونوقت چهرشنبه بیای؟؟؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد