بهار باران خورده
چشم های اطلسی تو را
کم داشت . . .
د لامصب چه مرگته ؟ وقتی جلوی هر کس و ناکسی لخت و ... برهنه ، جولان میدی میشه همین دیگه . میشه همین که دلت می خواد حرف بزنی و نمی تونی و سر از قفس مرغ عشق ها در میاری .
خودم جای همه نبودن ها هستم . فقط لازمه که بدونم هستم. مثل قدیما که بابا می ایستاد کنار در حیاط تا من برم دستشویی و می گفت : برو من دارم نگاه ت می کنم .
پ.ن : هنوز هم اسم باران شوق زندگی را برام دو برابر میکنه .
باران یه جور شور و شعفو تو زندگی آدم تزریق میکنه.دقت کردی وحید خاطره هایی که تو بارون واسه آدم اتفاق می افته بیشار مونده گاره؟
سلام . بله ... بارون ........ نمی دونم ... همه چیزه
هنوزم دوست داری اسم دختر رو بذاری باران؟
سلام . بله هنوز دوست دارم .