برای بار دوم رفتیم همیاری (به زبان سربازان : حمالی) . شنیده بودم یکی از دوستان دانشگاهی مثل من سرباز همین پادگانه و الان داره روی همین پروژه سالن تیراندازی کار میکنه(در واقع روزی یک گروهان میره کمک همین دوستان برای ساخت سالن) . منم قبلا توی پادگان دیده بودمش و با هم هماهنگ بودیم که موقع کار کردن من برم کنارش کار کنم . به صف شدیم و موقع تقسیم کار رسید من دوستمو دیدم . بهش اشاره کردم و اونم نه گذاشت و نه برداشت گفت : تو دیوار کشی بلدی سرکار؟ منم گرفتمو گفتم آره بلدم . گفت پاشو بیا . اما چشمتون روز بد نبینه ، با یه مشت بچه که بیل نمی دونن چیه و سیمان براشون بده و ... هم گروهی شدم . و مجبور شدم تا بعدازظهر خودم کار کنم . در ضمن از این به بعد هم دیوار بلدم بکشم و هم سیمان کاری کنم . امیر (فرمانده پادگان) یک خسته نباشید انفرادی بهم دادند (دلم میخواست در جواب بگم : تو روحت ، امیر )
روابط
در گروهان خیلی بهتر شده ، کم کم داره دوستان اصلی از فرعی جدا میشه و
اکیپ ها اعلام موجودیت میکنن . جاتون خالی دیشب جز افراد گشتی بودم . (
گشتی : افرادی که بین دو پست نگهبانی تردد دارند که معمولا دو نفر هستند .)
دیشب هم نوبت گروهان ما بود که گشتی باشه . پست من افتاد بین برجک های 4 -
5 که میشد انتهای پادگان . از ساعت 11-2 شب نوبت من بود . البته تا بچه های نوبت بعد بیان شده ساعت 3 .
تصور
کن : ساعت 12 همه خوابیدن . صدای جیغ و فریاد و بوق زدن های یک عروسی سکوت
را میشکنه و محو میشه . صدای سگ و گرگ و جیرجیرک با هم سمفونی را تشکیل
میدهند و می نوازند . حدود ساعت 1 دیگه داری از خواب دیوانه میشی . افسر
نگهبان میاد و سرکشی میکنه و میره . به نفری که باهام بود گفتم من رفتم
(این رفیقمونم بچه تهران از کار در اومد و همش میگفت : الان افسر نگهبان
میاد هااااااا بلند شو قدم بزنیم ) . منم بیخیال رفتم کنار مسیر و خودمو
چسبوندم به بلوک جوی آب و رو آسفالت خوابیدم . وااااای که چه چسبید . فقط
پشه بود در حد مالاریا .
پ.ن : داخل یکی از توالت های گروهان نوشته : بشین که همین جز خدمتت حساب میشه .
ســـــــــــــلام خسته نباشی...حسابی داری همه فن حریف میشیــــــــــا :))
دیوار کشی ؛ سیمان کشی و...خوبه دیگه اینو میگن خودکفایی مطلق :))
از قسمت ((تصور کن:))خیلی خوشم اومد به خصوص سمفونی که بهش گوش سپرده بودی...تصور اون موقعیت با توصیفی که کرده بودی حس خاصی به هم داد...:)
برات آرزوی سلامتی و موفقیت دارم داداش وحید خوبم
ای درد توام درمان!
بیا منو بخور!
من به شخصه از اقای امیر تشکر میکنم.
لطفا به جای من ببوسیدش!
.
.
خسته نباشی سرباز!
چشم ..اگر دستم برسه .
سلامت باشید ...خسته ایم
زیبا نوشتی ساوه ای
خسته نباشی
سلامت باشی
سلام آدرس وبلاگم تغییر کرد!
آدرس جدیدم اینه اگه دوست داشتی خوشحال میشم بازم ببینمت
http://www.toranjamman.blogfa.com
سلام همشهری
بسیار عالی نوشتی
یاد ما هم بده نوشتن را.
با احترام
عجب جمله فیلسوفانه ای!