عکس نوشته های من

من اناری را می کنم دانه،به دل می گویم،خوب بود این مردم دانه های دلشان پیدا بود

عکس نوشته های من

من اناری را می کنم دانه،به دل می گویم،خوب بود این مردم دانه های دلشان پیدا بود

تقاطع

سلام  

خوبین ؟ اینم خوبه دیگه ...همین که من می پرسم حالتون خوبه !!! می تونستم بپرسم بد نیستین ؟؟؟  

آقا و خانمی که شما باشین خدمت در حال گذره . غمی نیست جز چگونگی تحمل اینهمه تکرار روزها ...  

خاطره از این مردم نازنین زیاد دارم ولی حس نوشتن ندارم . باز هم به علت نداشتن همون اتاق ۱*۱ در کافی نت ها مجبورم زودتر تمومش کنم .  

دوستان ساکن تهران معمولا با ترافیک سر خ.جناح آشنا هستند که معمولا از غروب تا ساعت ۲۱ طول میکشه . کار ما هم همینه،یعنی ورودی جناح به میدان آزادی را می بندیم تا میدان آزادی قفل نشه . بعضی وقت ها ترافیک جناح تا آریا شهر میره ولی مهم نیست . مهم اینه که میدان آزادی بی حرکت نمونه . جاتون خالی خیلی فوش میخوریم ! مردم هم چقدر با هم همبستگی دارند . یهو بعد از یک دقیقه انتظار شروع میکنن به بوق زدن . یکی سرشو از ماشین میاره بیرون و یه چیزی میگه و میره داخل . واکنش ما هم بستگی به حال و روزمون داره . اگر خیلی شاد باشم مثل دیروز که میرم سراغشون و با راننده ها میگم می خندم و کلی شاد میشم و میام روی خط عابر پیاده قدم میزنم . بعضی روزها هم اعصاب ندارم ! به محض اینکه بوق میزنن میرم سراغ عامل بوق زننده و  تا بر میگردم به سمت ماشین ها بوق ها قطع میشن . یه بار خیلی اعصابم ریخته بود به هم و رفتم سراغ یکیشون . گفتم چرا بوق میزنی ؟ گفت من نبودم .... بهش گفتم بوق بزن ...زد ...دیدم خودشه ... گفت جناب سروان ببخشید 1 ساعت تو ترافیک بودم ...  

آخه یکی نیست بگه به من چه مربوط ؟ من که اومدم ترافیک را درست کنم . چراباید 8 ساعت صدای بوق شما و دود ماشین هاتون را تحمل کنم ؟ یه دکتری میگفت سربی که وارد خون ما میشه باعث عصبی بودنمون میشه . درست میگه ...خیلی . یک بار هم یکی فوش داد و رفت ، منم نامردی نکرم وسط خیابون افتادم دنبالش . می دویدم هاااااا . دیدم دوتا جوون با دوست دختراشونن . بهش گفتم چیزی گفتی ؟ گفت نه ، چطور مگه ؟ گفتم آخه یه چیز شنیدم گفتم بیام ببینمت ، به قیافت می خورد یه خورده بووووق داشته باشی، اما مثل اینکه ...

بعضی وقت ها میرم سراغشون و میگم صدای موسیقی را زیاد کن ما هم حالی ببریم . انگاری بهش گفتم گودزیلا وارد تهران شده . منو نگه میکنه !!!  

پ.ن: دلم تنگ شده واسه شبسوو و بچه هاش .   

پ.ن:دیروز عصر خواب موندم و 1:30 دیر رسیدم سر پست . برام سابقه زدن.یعنی 2 روز بازداشت و 3 روز اضافه خدمت . ولی بالاخره تونستم کلانتر را راضی کنم تا زنگ بزنه و بگه سابقه را حذف کنن .

نظرات 3 + ارسال نظر
فری جمعه 14 مهر 1391 ساعت 13:00 http://fffery.blogsky.com/

ایشالا خدا بهتون نیروی خدایی بده

مهرنوش جمعه 14 مهر 1391 ساعت 21:00

سلامممممممممم...
راجب نوشته هات که باید بگم قشنگ خاطره نویسی میکنی ها..البته شایدم من تصورم قوی شده...
شب سو؟بالاخره یا شوسو؟
اوه...گردش...سابقه...بقیه اش رو خدا بخیر بگذرونه...
من ال.. توفیق

مهم نیست شنبه 15 مهر 1391 ساعت 10:22

هر روز که میام سر کار میام سراغ حرفهای تو بیشتر وقتها نیستی بعدش دلم میگیره اما وقتی میای نمیدونم چرا غصه هام یادم میره ، فعلا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد