عکس نوشته های من

من اناری را می کنم دانه،به دل می گویم،خوب بود این مردم دانه های دلشان پیدا بود

عکس نوشته های من

من اناری را می کنم دانه،به دل می گویم،خوب بود این مردم دانه های دلشان پیدا بود

داشتنی هایم

 

 

این منم  . امروز فهمیدم . 

وقتی بهش نگاه کردم خودمو دیدم . گویا سالهاست که آشناست ولی غریبانه مینگرد . دوست دارم او را در آغوش بگیرم .  

آروزهایم ، دوست داشتنی هایم ، تنهایی هایم ، و تمام " هایم " هایی که دارم .  

کویر

در انتهای راه مانده ای چشم انتظار کدامین رویا !؟  

vahid 

 

 هااای کویر ، دلت که میگرد ، آسمان را رها کن و دل به آرزوها سنجاق کن .

بهار

bahar  

 

bahar 

 

bahar 

 

bahar 

چشمهایت را به دیدن زیبایی ها عادت بده . حتی گنجشک های خوشحال روی درخت ... پا به پای خنده هایشان برو ... تا آنجا که دیگر جایی برای زشتی ها نباشد .

اصفهان

اصفهان   

اصفهان 

  

اصفهان 

 

روزهای زیبا همیشه در ذهن آدمی جاویدان خواهد بود .  

آپلود عکس

امیدورام دیگه با مشکل فیلتر شدن سایت های آپلود تصاویر روبه رو نشیم ...  

این بالایی ها را خودتون برداشت کنید چی باید نوشته باشم  ...

فیلم هایم

دیروز از فیلم Avatar  را دیدم . برای اولین بار بود که از مرگ انسانها اینهمه خوشحال می شدم .  

حالا فکر کنید که درختان هم از قلمرو خود دفاع می کردند و مثلا کروکدیل ها شمشیر دست می گرفتند و مبارزه می کردند . بالاخره یکی باید به این نوع انسانها بگه که یه خورده آدم باشید !  

 

همین الان هم از دیدن mary  & max  فارق شدم . خیلی زیبا بود . خیلی هم غمگین . از همه مهمتر موسیقی زیبایی بود که انتخاب کرده بودند .  خوب زندگی یه بچه که رنگیه ولی خودش غمگین . و زندگی یه مرد میانسال که زندگیش خاکستریه . این دو به طور خیلی تصادفی با هم آشنا میشن ، البته از طریق نامه . هر کادویی که دختر برای مرد میفرسته توی فیلم و در زندگی مرد رنگی نشون داده میشه . و می توان گفت که زندگی جریان پیدا می کنه ... 

  

 

 

زندگی بادید کرد

امروز دلتنگ کویر شدم ...   

  

 

 

  

ولی زندگی هنوز جاریست  ...

 

 

باید برای رفتن آماده شد ... فردا در راه است  

همین که هست !!!

تنهایی

 

موقع امتحانات میان ترم بود که این طرح کذایی اومد تو ذهنم .  داشتم درس می خوندم به خدا !!!   

حالا گذاشتمش داخل اتاقم تا یادم بمونه که ...

گربه ی من !!!

گربه

 

این حاجی که می بینید . گربه ی منه !!!   

قربون اون چشمای قشنگت

بدون شرح

اراک 

اراک 

 

البته این ماشین کاملا تصادفی جلو تابلو ایستاده . ولی خوب کار خداست دیگه .  

بقیه اش بدون شرح بود .

تکریم شوید !!!

اراک 

 

می خواستم بی شرح بزارم ولی حالا یه خورده شرح میدم .   

حتما اراکی ها این بنر را به خاطر دارند . حدود سه ماهی در جلوی مصلا محکم ایستاده بود و میگفت که من تکریم ارباب رجوع هستم . هی می گفت اس ام اس بدین . آخر یه روز ملا داشت رد می شد و به بنر گفت شمارت کو اس ام اس بدم . هر چی گشتند نبود . بی چاره بنر سه ماه تمام بی خودی ما را تکریم کرد .

پاییز

تو می توانی  

 

پیروز شدی  

تنها اسمش زمستان بود  

آنروز باران آنقدر زیبا بارید که حتی تو هم تاب ماندن در خانه ات را نداشتی . آدمکهای شهر کم کم عاشقی یادشان می آمد . آهسته و زیر لب می خندیدند . اگر به چشم عابران گناه نبود میشد صدها بوسه از لب او بوسید . آسمان گویا صد سالیست که بغض اش را می بلعیده و آنروز بارید .  

خدا از میان درختان به زمین آمده بود و بندگانش سر به زانوی پدر خواب چمنزار را میدیدند .   

-پدر من را کمی بیشتر از بقیه دوست بدار  

-پدر من دوستش دارم  

-پدر تو که میدانی ، پس چرا 

-پدر دستهایت ، دستهایت را بگذار روی سرم ، کمی آنسو تر ، خسته ام ، دستانت هزاران داروی شفابخش را می مانند . بسیار روزهاست که خواب رویایی شده دست نیافتنی . چشما..نم دستها....یت بما....ن من خس....ت...ه...ام 

و پدر باز عزم آسمان کرد . اما من هنوز دوستش دارم .

دنیا زیباست ! این را در گوش هایت فرو کن

دنیا زیباست ! زیباست ؟ 

 

دنیا زیباست ! 

دنیا زیباست ؟ 

روزی هزار بار بگو ، روی کاغذی بنویس و بعد از هر نمازت تکرار کن . راز زنده ماندن در این شهر را می گویم ، برایت وردی آورده ام که می توانی با آن 60 سالی را زنده بمانی ، یادت باشد گفتم زنده بمانی . 

 فکر مکن ، حرف مزن ، دستانت ، دستانت را طوری پشت سرت بگذار که همه ببینند تو تسلیمی . راز ماندن همین است . می خواهند که همین باشد . ما نمی دانیم

یادم باشد دل به که می بندم !

نخی به نخی قول چه می دهد ؟ 

 

یادم باشد ! 

دنیای هر انسان وابسته به نگاهش ، به پرسش هایش ، به دانسته هایش وسعت دارد .  

اگر کوتاه باشی و کوچک ، دل به دستهایی می سپاری که شاید در نظرت وسیع هستند اما در دستهای دیگری کوچک تر از یک نگاهند . وسیع باش و چشمانت را به نوک کوههای شهر عادت مده که آسمان بی انتهاست . 

پاییز تو را این روزها بیشتر احساس می کنم

پاییز در باغچه  

 

عکس ها تنها عکس نیستند . وقتی ناراحتی ، وقتی نگرانی ، حتی وقتی می خندی تصویر ها ، قالب ها و انچه هست را آنچه هستند نمیبینی .

وقتی غم از دیوار های شهر می بارد ، وقتی بوی نان تازه خنده بر لبانت نمی آورد ، وقتی صدای خنده ی کودکان در کوچه شادت نمی کند . از میان تمام زیبایی های پاییز ، تو مرگ گلها را میبینی .