می رویم با هم
دست در دست
مهر در دل
حریر گلدارت می رقصد در باد
در مسیر می پیچد عطر حضورت
دلم جان می گیرد
می پوشم زره ام را
و می روم
به جنگ نا امیدی ، خستگی
می دانم که منتظری ، چشم بر راه
آغوش بگشای ، خیال مردنم نیست !!!!
_______________
دلم تنگ کسی است
گلی با بوی شیدایی
من و او
یک باغ قدم زدن
یک کنار مهربانی
بودنی به نام وصال
به رنگ دوست داشتن
حریر بر چهره داری
بخند
به گلهای حریرت می آید
هفته اول یا پرده اول اجرای زندگی جدید یا روزهای جدید
***
ماه رخ به چهره نداشت
رو گرفته بود از آسمانم
فریاد ، یاد تو را خورده بود
***
آسمان ستاره باران بود
گل ها در رقص
پای سکوت اتاق
لنگ می زند ، تفکر
21/4/90
طعم تلخ قهوه
با دو قاشق شکر
و بوی مطبوع آسودگی در یک کافه
می شود الان من
_____________
زندگی مثل یک کره می ماند که تماما پله است و تو همیشه فکر می کنی از ان دیگری بالاتری در حالی که او نیز فکر می کند . تو از آن سو رفته ای و آن از این سو . حال کار جبر است که چشم در چشم شده اید . ت وبر زبان می آوری و او نه ، شاید او بر زبان آورد و تو نه . معیار بلندی چیست ؟ وقتی هر دو به یکسان از هسته زمین فاصله دارید !!!
_____________
خندیدی
و من بافتم
و آتش کشیدم
خاکستر شد
و رفت
خیال عاشقانه ام
____________
تغییر
تکامل
تردید
ترس
در گیر "ت"های زیادی هستم
و گفتم "تو"
تو را
تو را دوست
.
.
.
دارد
زمان خوبی نیست رفیق . هجوم افکار و عقده های چند هزار ساله ....
بگذریم رفیق . به هر چیزی که فکر می کنم در نهایت به یک نقطه می رسم و آن هم این است که زمان رفتن است . گویا در آن سو سرنوشتی دیگر مرا انتظار می کشد . یک جهش ، یک تکان ، یک آب سرد می تواند من را پرواز دهد . من تشنه ی پروازم .
مدتی وبلاگ را به حالت تعلیق بردم و ایضا عشق را ، نوشتن را ، احساس را و همه ی آنهایی را که خود به خود تحمیل می کنیم .
باز هم وبلاگ به حالت تعلیق خود ادامه می دهد ... .
۱۰ سال پیش به رسم تخیلات نیمچه نوجوانی - کودکی ، کاغذی را در حیاط خانه چال کردیم . من ، امید(پسر خاله ) و ندا (دختر خاله) . روزهایی که بازی می کردیم و ادای آدم بزرگ ها را در می آوردیم . شرکت می زدیم و هر روز یکی از ما سه نفر می شد رئیس . شلنگ آب حیاط را سوراخ می کردیم و مثلا: فوتبال ، زیر بارش باران را تجربه می کردیم .
الان باید بگم : هی رفیق ، بزرگ شدیم . . .
پ.ن1: از این به بعد کمتر میام نت . تصمیم خودمو برای ادامه تحصیل گرفتم . من این شرایط را دوست ندارم .
پ.ن2: در حاشیه نمایشگاه تهران خیلی خوش گذشت . بیشتر مسیر رفت و برگشت را دوست داشتم . و آن دو نفر که از مجازی بودن خارج شدند .
صبح از صدای مرغ عشق ها یکی کم شد . نمی دونم چه هیزم تری به دوشنبه فروختم که اینطوری گریبانم را گرفته .
عصر باران بارید ،به یک فنجان شکلات داغ خودم را مهمان کردم . چه لذتی بالاتر از خوردن شکلات داغ در کنار باران . خداوند خنده اش گرفته بود . هرچه کرد جدی باشد و به روی خود نیاورد نشد . ریسه می رفت میان عشق بازی گل و باران . ریسه می رفت .
پ.ن
خواهم سرود:
"شعر منم
که چون غزالی از غزل رفتنت به کوه می زند "
و
" قافیه را ، با هرچه با تو بود ردیف کردم
رفتی و از بودنت با همه تعریف کردم "
و این عکس آخر هم از یک عکاس ایران... نمی دونم چرا این عکس یه حسی در خودش داره که بقیه ندارن . به دل مینشینه .
دوستانی که دسترسی به اینترنت پر سرعت دارند براشون یک برنامه توپ دارم . که اگر به موسیقی علاقه داشته باشند کلی منو دعا می کنن .
اسم برنامه : BearShare
یک برنامه اشتراک گذاری موسیقی که می توانید موسیقی های خود را به اشتراک بگذارید و از موسیقی های اشتراک گذاشته شده دیگران استفاده کنید و دانلود کنید . از موسیقی های ایران هم داخلش هست من شجریان و ایرج و دریا دادور و ... را پیدا کردم . سیستم جست و جو خیلی خوبی داره که مطمئنا از این برنامه راضی خواهید بود .
دانلود کنید
بالاخره دور سفرهای قبل نوروز و نوروز و بعد از نوروز به پایان رسید . خیلی موضوع دارم برای آپ کردن ولی حالا عکس های سفر آخر را ببینید تا بعد ...
این مدل عکس گرفتن هم تازه شروع کردم . ولی چون عکاس عکاس نیست کادر بندی اصلا خوب نیست . برای همین کلا دارم از عکس می پرم بیرون . عکسی که من گرفتم اینه :
واما حرف ها ، عکس ها تا یه جایی زبون دارن و نمیشه همه مسئولیت ها را انداخت گردنشون .
فلسفه این مسافرت ها و این دلخشوی ها و این بی خیالی ها همه این بود که من فرار کردم . از اتفاقاتی که افتاد ، از همه ی روزهای سال 89 . باید ریست می شدم . نباید وا می دادم . در طول تمام این مسافرت ها به هیچ کس و هیچ چیز فکر نکردم جز خودم . چون این خودم بودم که آسیب دیده بودم . و الان بعد از پایان سفرها و بی خیالی ها من دارم از آسیب هایی که دیدم می نویسم و این اصلا خوب نیست . هنوز زود دپ می شوم و زود می رنجم .
ولی یک موضوع را احساس می کنم ... اینکه من دیگه وحید 89 نیستم . شاید یک پله بالاتر .
از ۹۸ تا ۲۰۰۹ راهی به جز تغییر نیست !
گذشت اون زمان که منتخب جهان بر می داشتیم و حالشو می بردیم . توپ را بر می داشتی می بردی اون گوشه نزدیکای کرنر و می فرستادی روی دروازه ، یه خرده بازیکن را می کشیدی جلو و میزدی توی گل . اما حالا دیگه مثل قدیم نیست . باید اول کله بازیکن را بچرخونی به اون سمتی که می خوای بعد پاس بدی . می تونی در عرض شوت کنی . و خیلی بیشتر از این حرف ها .
این نوشته را یادتونه ؟
روزگار می گذرد
ابرهای منسجم قطعه قطعه می شوند
قطره های کوچک باران ، سیل می شوند
اعتباری به شادی ها و غم های دنیا نیست
گاهی خانه خراب می شوی
گاهی هم عاشق
گاهی وقت ها آونقدر شادم که دیوونه میشم از خوشی و گاهی وقت ها یهو اونقدر دپ میشم که فکر می کنم واقعا مشکل روحی دارم . و اونقدر این مسیر شادی به دپی را سریع طی میکنم که بعضی وقت ها وارد مرحله خوشی میشه . ولی می تونم بگم انگیزه اینو دارم که درس را ول کنم و بزنم به کوه و جنگل . بیخیال هرچی هست باشم .
گاهی وقت ها خودمونو اونقدر وابسته می کنیم به اشیا و اشخاص خاص که دور بودن ازشون میشه عذاب .
بگذریم رفیق
رفیق گوشتو بیار جلو ، نترس فقط کمی گرمای نفسم گوشتو قلقلک میده . بیا جلو . دل به هیچی نبند و آزاد باش . وقتی دل بستی بیخودی بال بال نزن ،دنیا را زهر مار خودت نکن . مثل آدم دل بده .
رفیق فردا برای توست ؟ فقط مال خودت ؟ بلند می گم که بخوره تو صورتت : زرشک . ته صف از اونوره رفیق . فردا هم روز خداست .
3 تا از مرغ عشق هام را دادم به یکی از فامیل ها . حالا مونده 3تا . کسی تازگی ها دلش عشق نمی خواد ؟ این مرغشونه .
نوشته هام فعلا به درد پر دادن کفتر از لب بوم خونه ی 3 طبقه ی همسایه هم نمیخوره .
پ ن : عکس ها مربوط به طالقان میشه . یه جایی بین تهران و قزوین
دستم به نوشتن نمیره .
فقط دنبال یک عکس هستم که آبلود کنم و تمام .
بعد از یک فرار بزرگ از همه چیز . من ماندم و هیچ برای نوشتن .
فعلا همین
قبل از رفتن فکرش را نمی کردم که این سفر اینطوری باشه . یادمه که قبل ها همون یک ماه پیش دعا کرده بودم که برم یک جایی گم بشم که خودم را هم فراموش کنم . و می تونم الان بهتون این نوید را بدم که رفتم جایی میون تمام بی خیالی ها . . .
تصمیم ندارم زیاد بنویسم چون حرف خیلی برای گفتن دارم ولی بزاریم برای بعد . فعلا چندتا عکس ببینید .
سال جدید هم مبارک رفقا
خیلی وقت بود که دلم می خواست بزنم به طبیعت و عکاسی کنم . لذتی بردم که توی این شرایط آرومم کرد .
دوستانی بهتر از بهاران و باران
البته همه عکس ها در فوق العاده ترین لحظات گرفته شده اند . اونی که سرش را گذاشته رو میز و خوابیده هم جز دوستانه .
اگر یک روز اینها نباشند دلم می گیره .
روزگار می گذرد
ابرهای منسجم قطعه قطعه می شوند
قطره های کوچک باران ، سیل می شوند
اعتباری به شادی ها و غم های دنیا نیست
گاهی خانه خراب می شوی
گاهی هم عاشق
______________
دلم می خواد تا وقت هست ، موسیقی باشه ، عکاسی هم باشه .
عشق آنقدر ساده است
که با نگاهی به دل می نشید
و با یک خداحافظی می رود
عشق شاید ساده ترین باشد
که گرفتارش می شوی
محو تماشایش می مانی
و تا کهنسالی داستانها برایش می خوانی
گاهی برای چون خودی
و گاهی هم در گوش کودکی
عشق خاطره است
عشق اوج احساس تو در انتهای سادگی ست
خسته ام . . . از این تکرار بی معنا .
تو اگر بودی ...
دیگر ادامه نمی دهم . برای همیشه در خاطرم می مانی و دیگر بر زبانم جاری نخواهی شد .
دارم از موسیقی پیشنهادی وود عزیز لذت می برم . از داخل وبلاگ وود دانلود کنید .