عکس نوشته های من

من اناری را می کنم دانه،به دل می گویم،خوب بود این مردم دانه های دلشان پیدا بود

عکس نوشته های من

من اناری را می کنم دانه،به دل می گویم،خوب بود این مردم دانه های دلشان پیدا بود

کوروش آسوده بخواب ... منم

 

 

  

این عکس با همون دوربین موبایل خودم گرفته شده . فعلا باشید تا عکس های اصلی را رو کنیم .  

 

پ.ن: canon EOS 600D   فکر کن !!! 

 

ای جان وبلاگ

سلام

بعد از 40 روز اومدم خونه . دلم برای وبلاگ آپ کردن های خونگی تنگ شده بود .

سال جدید شما قدیمی ها به سبک خودم مبارک . 

حالا حالاها مونده تا دوباره نوشتن یادم بیاد . فقط یه شعر هست که تو اون روزهای سخت یهو تونستم بنویسم اونم اگر اسمش شعر باشه که معجزه ست .



عاشق همیشه غمی دارد

غم بودن

نبودن

از دست دادن


عاشق همیشه منتظر است

نگاهی که بگوید بیا

یا ابروانی که تیر می زنند

به خال آسمان

که یعنی : نه


دل برکن و قدم زنان برو

به آستانه منزلی

که کنج اتاقی ، چشمی خیس شده

و تسبیح می اندازد : احساسم را

می فهمد ، نمی فهمد ، می فهمد ، نمی فهمد ...


پ.ن:ای جان ، دلم برای پ. ن هم تنگ شده بود . کلی عکس هست که باید ببینید . از اون پرشی ها ...ها

گند زدن به سبک وحید

آخییییش . تموم شد . ولی یه چیزی میگم خوف نکنید . من تنها کسی هستم که تونستم در مدت زمان 4 ساعت گند بزنم به 8 ماه زندگی خودش .

کنکور تموم شد ، طوقی پر زد رفت و من ماندم و یه سر بالایی که نمی دونم اونورش چیه ؟

حدود 10 روزی میشه که اومدم اراک و به نیت کشتن خودم و کار کردن تا اخر اسفند هستم . ولی الان دلم خیلی خیلی برای مرغ عشق ها و قناری هام تنگ شده . ماهی هام هم همینطور . دلم برای پدر و مادرم بینهایت .


التن میرم ولی فردا با دست پر و یک آپ وحید گونه میام

مهره ی 25 ام کمرم

فردا کنکور ...  

  

یک عدد لوح فشرده موسیقی، شاد و جلف، دارم کپی می کنم که فردا بعد از کنکور با چند تا از بچه ها بریم ، بزنیم و برقصیم تا مهره ی 25 ام کمرم ...پق بزنه بیرون . تمام استعدادم را فردا دوستان شاهد خواهند بود .    

من ا.. توفیق  

وحید .ش  

پ.ن:بابت این طرز افتضاح آپ کردم معذرت خواهی .الان اصلا درحالت عادی نیستم .

دامن سحر ها

بدترین درد ها آن وقتی است که نسل جوان آنچه را که در کتابها می خوانند جدی بگیرد . دوران شعر به سر آمده و دوران نثر آغاز یافته ، رویاهای جوانی شعرند و زندگی واقعی نثر . چه بدبختی بزرگی اگر در زندگی شعر نمی بود و چه بدبختی بزرگتری اگر بعد از شعر نوبت به نثر نمی رسید. "نان و شراب "  

 

 

  

   دارد به سحر دعا اثر ها   

 دست من و دامن سحرها   

 

پ.ن: 5 روز تا کنکور ... نبود ؟

جواد طوقی

وقتی کفترات شبونه همه رفتن زیر چاقوی یه نامرد،کله سحر چشات خشک میشه به کفترهات که از بس غلت زدن تو خون،شدن مثل کفترهای نشون شده و جفت کت هاشون(بالهاشون)انگاری رنگ قرمز زدن .  

رفیق یعنی "جواد طوقی" که دآش کوچیکه ش را فرستاد دنبالم که برم پیشش . رفتم خونشون به دآشش گفتم کجاست؟ سری کرد هوا و گفت سر جاش . نا نداشتم پله ها رو برم بالا ، غم کفترهام یه طرف ، غم خال شدن طوقی جواد یه طرف که اتیش می انداخت به جونم . رسیدم بالا رو بوم ، دیدم "جواد طوقی " نشسته و آروم آروم پرهای کفترهاشو قیچی میکنه . زدم رو شونه اش که : خل شدی باز ؟ گفت نه . دل ندارم ببینم کفترهام تک و تنها دارن خال میشن و تو چشات پی طوقی منه .  

 

پ.ن1 : یک پله رفتم بالاتر .   

پ.ن2: 10 روز تا کنکور  

پ.ن3: تو را نادیدن ما غم نباشد / که در خیلت به از ما کم نباشد

حکایت کفترها و دل ما

همیشه صبح اول وقت ،  قبل از بله ها و نه ها و باید ها و نباید های آدمیزادی می رفتم رو بوم تا به اونهمه چشم که دارن نگام می کنن بله بگم و در قفس و باز کنم تا بریزن کف بوم و کم کم یخشون وا بشه و برن خال آسمون بشن .   

منم سر به هوا بیفتم اینور بوم ، اونور بوم ، توی کوچه سنکندری بخورم و خیت بشم جلوی چشم دخترای محله که گویا نقل مجلسشون شده سر به هوایی و گیجی ما .  

 کفتر های بوم ما خیلی وقته پریدن و رفتن رو بوم غریبه . شدن شکار یه پاپر زپرتی . از وقتی یادم میاد هیچ وقت کفتر شکار نگرفتم . چون خودش رو بوم من بود و دلش رو یه بوم دیگه . نقل ، نقل آدمیزاده که اگر جفت شیش نیاوردی دعا کنی قاپ رفیقت جفت بیاد . حداقلش فردا سر دلتنگی ، موقع نامردی ، وقتی میری جلو آینه تا صفا بدی به جمال هر چی عشقه ، میزنی رو شونه ی خودت که داشی درستش همون بود .  

پ.ن : چقدر خوبه آدم دپ نباشه 

خوش به حال ...

۱- "گلشیفته فراهانی"  خودش را فدا کرد ... حتما همه اون عکس ها و فیلم ها را دیدن . خیلی ها ، خیلی نظرها دادن . منم می خوام نظرم را بگم . گلشیفته همون کاری را کرد که " محسن نامجو " انجام داد . طغیان کرد و خودشو فدا کرد . شاید درصد سوختگیش خیلی بیشتر از نامجو باشه . ولی من و تو می دونیم که گلشیفته از نسل ما بود . هر فیلمی که بازی کرد زبان یک نسل بود . این عکس و فیلم را هم امیدوارم مثل خیلی ها پای "بی بند و باری " نذارین که نیاز به نمایش نداره .  

 

2- دیشب خونه ی یکی از دوستان جمع بودیم . در مورد همه چیز بحث کردیم و در آخر دیوانه و وا رفته موندیم که چه کنیم . از قضا دوستمون اهل موسیقی بود . ستار را بر داشتم و مثل همیشه در هم  و قاطی پاطی زدم . یخ دلم داشت آب می شد ... آب آب . دلم به حال خودم و نسل خودم سوخت . 3 تاشون جلوی چشم خودم بغض کرده بودن .  

 

3- مجنون تر از این می خواهی ام ؟   

  "خوش به حال دیوونه      که همیشه خندونه "

   

باران برای باران

بهار باران خورده  

               چشم های اطلسی تو را  

                                                کم داشت . . .  

  

 

د لامصب چه مرگته ؟ وقتی جلوی هر کس و ناکسی لخت و ... برهنه ، جولان میدی میشه همین دیگه . میشه همین که دلت می خواد حرف بزنی و نمی تونی و سر از قفس مرغ عشق ها در میاری .   

خودم جای همه نبودن ها هستم . فقط لازمه که بدونم هستم. مثل قدیما که بابا می ایستاد کنار در حیاط  تا من برم دستشویی و می گفت : برو من دارم نگاه ت می کنم .    

 

پ.ن : هنوز هم اسم باران شوق زندگی را برام دو برابر میکنه .

غمی می آید ...

شمس لنگرودی میگه :  

دلتنگی
خوشة انگور سیاه است
لگدکوبش کن
لگدکوبش کن
بگذار ساعتی
سربسته بماند
مستت می‌کند اندوه. 

 

بعضی وقت ها غم هایی هستند که نمی دانی از کجا می آیند . به کجا می روند . و در این میان از تو ، که تنها ایستاده در گوشه ای و لب بسته و نظاره می کنی چه می خواهند . دست بر گریبان تو می اندازد ، گویا سالهاست که به دنبال تو بوده . گلویت را فشار می دهد که بگو ، بگو . ولی چه ؟  

دیوانه وار فریاد می زنی ، می خندی ... بس است ؟  

  

گاهی اوقات غمی می آید . که می دانی اش ، می فهمی ، چون کبوتری غمگین می رقصد و وارد می شود . درست مثل صحنه ای از یک تاتر . سیاه بر تن دارد . تو دوست داری سیاهش کمی رنگی بود مثل بنفش یا قرمز . رژ لبش خون است . می رقصد و هیچ نمی گوید . نظاره می کند و می چرخد به حول یک نقطه که تو باشی . زانو می زنی و سر می چرخانی ، چون صوفیان مست از شنیدن یک زخمه ی تنبور . می چرخد و هیچ نمی گوید .  هر دو با موسیقی می رقصید او به دور تو و تو به دور وهم رهایی .  

  

گاهی اوقات غمی هست که می سوزاند . هر چه می دوی بیشتر گر می گیرد . آقا ، خانم ، یک سطل آب ، لطفا ...  .    

 

نمی دونم وقتی این شعر را نوشتم دلم کجا بود . 

 خوشا در کوی تو بالی گشودن  

به بزم عاشقان شعری سرودن ...   

 

 

 

من بی ثبات

این من بی ثبات من ، دوش کجا پریده بود ؟ 

                       در میکدۀ شهر شلوغ ، دل به که با سپرده بود  

هوای پرواز بود مرا ، بال و پرم ربوده بود  

                       تا پر و بال نو رسید ، دل به خاک رسیده بود  

 

همین ...  

آره رفیق ، یه روز ما هم دلمون هوایی بود . 

پازل زندگی

بین یک پازل ۱۰۰۰ تیکه و  کتاب "جنگ و صلح "کدام یک را انتخاب میکنید ؟ جاتون خالی رفتم کتاب را بر داشتم و دادم دست خانومه که حساب کنه . چشمم افتاد به پازل ها ، خیلی بودن . دست گذاشتم روی یه 1500 تیکه که گرون از کار در اومد و معامله نشد . خلاصه بد رفت رو مخم و کتاب ها را پس دادم و پازل 1000 را خریدم .  

قناری ها را هم که گرفتم و الان در دوره ی آمادگی جهت جفت گیری هستند . مرغ عشق خوبیش به اینه که کلا میندازی کنار هم و غذا میدی و حدود یک ماه بعد میای بچه ها را می بینی . و واقعا لقب قناری باز ، لقب والایی ست . نصف زحمتش میشه خریدنش که شامل بخون بودن یا نبودن ، نژادش چی باشه و ... .  مراحل زندگی مشترک قناری را بگم؟ : دردو قفس جداگانه نگهداری میکنید به طوری که حتی همدیگر را هم نبینن ، فقط صدای هم را بشنون . در قناری ها جنس نر فقط می تونه بخونه. آقا نره شروع میکنه در خلوت خودش چهچهه می زنه . خانومه میگه وا ! کی بود ؟ کجا ؟ به صداش می خوره خوب باشه . تحمل نمیکنه و میگه هوی من اینجام !!!! نر میگه چی ؟ کجا ؟ صبر کن بازم برات بخونم عزیزم . خلاصه نامه میدن ، شعر می خونن ، ایمیل میزنن و ... . وقتی نوع ماده آماده شد ( جهیزیه و تمام شدن درس و اینا ) در جواب آواز آقاهه ریز می خونه . در واقع زیر زبونی بی تابی میکنه . بعد در دو قفس جدا در کنار هم قرار می دهید . دیگه دیوانه بازی شروع میشه و وقتی هروقت دو به دیواره ی قفس چسبیدن و انگار می خوان زمین را گاز بگیرن دیگه آماده ی اماده هستند . میرن خونه بخت . اگر جویای حال مرغ عشق ها باشید خوبن .

 

چند روز پیش با خودم داشتم فکر میکردم که درس بخونم چی بشه ؟ فرق بین لیسانس و فوق لیسانس چیه ؟ تا کی می خوام توی این دانشگاه ها و کلاس ها الاف باشم ؟  

 

از شغل قبلی ام استعفا دادم . ریسندگی دیگر برایم معنایی تازه نداشت . الان در شغل شریف دیدبانی خدمت می کنم و هر گاه وقتش برسد من باید فریاد بزنم و دیگران را با خبر کنم . ولی هر روز باید کوهی را برای رسیدن به نقطه دیدبانی بپیمایم .  

 

 پ.ن : هیییییی دلم می خواد همه این نوشته ها را پاک کنم . بیهوده نیست ؟ هست ؟ این وبلاگ نویسی و نوشتن و خود گفتن و خود خندیدن ها یه دنیاییه و زندگی واقعی یه چیز دیگست .  

  

پازل 1000 تکه . فکرشو بکنید اینهمه دکمه بشه هزار قسمت .

زندگی مرغ عشقی

دلم می خواد الان برم یه قلم با کاغذ بردارم و بنویسم . بنویسم . بنویسم .  

 

شاید هم یه فیلم نگاه کنم . ایرانی نه ، حتی اگر کیارستمی باشه . دوست دارم زیبایی های یه دختر (شاید فرانسوی) را ببینم که سعی داره از روزمرگی فرار کنه . یا نه ، شاید هم  برای بار چندم کازابلانکا را دیدم . یا نه ، فیلم "دوباره اون اهنگ را بزن سام" اثر وودی آلن را دیدم  ... 

 

زندگی رنگی خیلی خوبه رفقا . مثل همین گلیم که دارم با قطعه قطعه اش حال می کنم . مثل فیلم "یه حبه قند" . . .  

 

فردا میرم یک جفت قناری بخرم . تعداد مرغ عشق ها زیاد شده و از اونجایی که ما را با عشق سر و سری نیست می خوایم چندتاییش را بفروشیم .  

اینم شد زندگی اخه ؟؟؟؟  

مرغ عشق نر : سلام مرغ عشق ماده  

مرغ عشق ماده : سلام نر من  

م ع ن : بیا ماچت کنم  

م ع م : بیا منو ماچ کن  

م ع ن : بیا سرتو بخارونم  

م ع م : منم سر تو را می خارونم  

م ع ن : بیا بازم بچه دار بشیم . ارزن هست ، خونه هست ، آب هست ، نور کافی ، گاها هویج و کاهو هم که می خوریم .  

م ع م : بیا بازم بچه دار بشیم .  

من (در حالی که دارم بهشون نگاه می کنم و رفتم توی فکر ): هیییی روزگار کی میشه ما بریم سربازی ، بیایم ، خونه داشته باشیم ، نون بیار باشیم ، آدم سر به راه بشیم ، بریم خاستگاری ، آیا بدن  آیا ندن ، رسم شما چیه ؟ حنا بندون با اوناست ، پاتختی رسم نداریم ، مامانت به من گفت : هوی ، دیر میای ، زود میری ، شب خونه مامانم اینا دعوتیم و ...  . اگر تونستیم یک روز مرغ عشق باشیم . د لامسب حداقل بیا ... تا خودتو ببینیم .  

 

دوستان نامردی نکنید یه نرم افزار bearshere  یا iTunes دانلود کنید .داخل همین ها می تونید نام zaz  یا هر قناری دیگه را سرچ کنید و دانلود کنید .

دلم آدم می نرکه

سلام . از اون سلام های خسته .

نمیشه ، نمی تونم . رفیق ، هم نسلی ، پیرمرد ، بچه ، حتی تو که مثل ما نیستی . نمیتونم غم همتون را داشته باشم . کاش دنیا اینجوری مزخرف نبود . اگر یک لحظه بخوای به اینها فکر کنی دلت می ترکه .


تقریبا خیلی ها می دونن که من عاشق فرانسه ام . و می خوام یه خواننده فرانسوی بهتون معرفی کنم که دلم خنک بشه . خواننده ای که هر وقت به موزیکش گوش می دم دلم می خواد بلند بشم و موهامو خرگوشی ببندم و بپرم بالا و پایین . یه تیکه از ترجمه فرانسه -انگلیسی موزیک je_veux


Give me a suite at the Ritz, I do not want!
Chanel jewelry, I do not want it!
Give me a limousine, I would do what? papalapapapala
Give me the staff, I would do what?
Neufchatel is a mansion, it's not for me.
Give me the Eiffel Tower, I would do what? papalapapapala

I Want to Amur, of joy, good humor, it's not your money f'ra my happiness, my hand i want to die of heart papalapapapala go together, find my freedom , so forget all your photos , welcome to my reality

یه گلیم ناز و خوشگل که کلی اتاق را رنگی کرده .


اینم در اون حالت ...!!!
 


پ.ن 1: همه زیر تختشون شده جاساز  ، من  زیر تختم شده جای ساز  .
پ.ن 2: اسم خواننده ZAZ  .

همچین یهویی

خدایا همچین یهو یه سری مفاهیم را بر ما ببخش . بعضی وقت ها قاطی می کنیم . یه آش می پزیم که "مراد سگ دندون" هم طبعش نمیگیره طرفش بره . بعضی وقت ها هم کلا تعطیل می کنیم و میریم . خدا ، بهمون بفهمون که عشق و احساس و تفکر و هزارتا چیز دیگه تنها ذره ای از زندگی ما هستند ، نه همه ی زندگی . عاشق می شویم تا بهتر زندگی کنیم ، تفکر می کنیم تا بهتر زندگی کنیم و بقیه ماجرا . ما زندگی نمی کنیم تا عاشق بشیم ، عاقل بشیم .  

  

وقتی دوتایی کنار هم قدم می زنیم اولین موضوع بحث نزدیکای این کلمات می چرخه . آخه زندگی که اینطوری نمیشه . بریم کافه بشینیم (یه نفره ، دو نفره ، گروهی ) بعد یهو بزنیم تو کار عشق و مشتقاتش .موسیقی گوش میدیم ، میریم پارک ، میریم سینما بازم اینطوره .  

 دیگه خداییش هر موجود زنده ای بود صداش بلند می شد . البته عشق را به عنوان یکی از اون عوامل بر هم زننده تعادل مثال زدم .  

کاش یه خرده ،فقط یه خرده بتونیم سرمون را بگیرم بالاتر .  

وقتی بالای کوه ایستادی و سرت را دیگه تقریبا بردی داخل یه شاخه گل فقط همونو می بینی . یه خرده که سرت را بیاری بالا دریا دریا گل و گلدان و گلپسند و گلکار می بینی . می دونی از کدوم مسیر باید بری . ناهار را کجا بخوری و کجا که رسیدی برگردی. حتی می تونی تنظیم کنی که در وسط مسیر درست بخوری وسط اون 10-20 تا دختر کاپشن قرمز و شاید خدا خواست و همسر آیندمون کوه نورد از کار در اومد. خدا را چه دیدی شاید خواهرشم گرفتیم برای داداشم . با هم می شیم باجناق و دیگه هر روز شمال به حساب داداش بزرگه (دچار توهم آنی شدم ، خوب میشم) 

 

پ.ن: یاد کتابی افتادم به نام "مشقت های عشق" که من فکر می کردم اسمش "مشتق های عشق" تا اینکه بعد از تمام شدن کتاب اتفاقی فهمیدم . فقط یادم نیست که وقتی رفتم بخرمش یه فروشنده گفتم مشتق یا مشقت !  

 

 

آقای فیلسوف شرایط

خسته شدم از بس به خودم سرکوفت زدم . از بس از خودم توقع های بیشتر دارم . انگار قبلا ...خیلی قبلا  ، خیلی بهتر بودم . انگار یه روزی من فراتر بودم . نمی دونم چرا این فکر و از کجا پریده وسط مغزم ولی حالا که اومده خیال رفتن نداره . مدام حرف میزنه ، نصیحت ، باید ، نباید ، یه پا فیلسوف شده که فقط بلده غر بزنه . اینه که اذیتم میکنه . خوب راست هم میگه . دروغ که نیست . خودم که بهتر می دونم .  

 

امان از دست این همسفرهای قطار که تو دلمون را خالی کردن .اونها چیزشونم هم نبود ولی ما خیلی بهمون فشار اومد .میانه راه بودیم که حرف کم آوردیم و زدیم صحرای کربلا و رسیدیم به نزدیک بودن جنگ و یهو به خودم اومدم دیدم " بوی باروت" میاد . خدایا ... .  

 

بعد از مراسم سینه زنی و روضه اینا بود که دعا کردن شروع شد . هرچی گفت ما گفتیم آمین . یهو گفت : اون یارو را نگه دار که دیدم دیگه آبمون تو یه جوب نمیره . هرچی گفت ما گفتیم اینا درست میگن . بزار یه امشب را حال کنیم و دل بدیم . ولی برادر و خواهری که شما باشید این یکی تو کتمون نمیره . ما هم نامردی نکردیم و از اون اعماق دلم گفتم : خدایا لعنتشون کن ، خارشون کن ، و باشم و ببینم که دستشون رو میشه . آمین .  

 

طوقی پر زده رفته . دنبال چی میگردی تو آسمون. بزار بره ، هر کفتری که گردنش حلقه داشت طوقی نمیشه که .هر طوقی هم طوقی تو نمیشه . اما طوقی ، طوقی ، طوقی ... هر وقت خواستی خال آسمون بشی یادت باشه که یکی داره سربالا سربالا تو را می پاد .        

 

دیروز فیلمی به دستمان رسید به نام " شرایط " که کلا فیلم بازیگرهای ایرانی داره ولی به نظر میرسه داخل لبنان بازی شده . هیچ نظری در مورد فیلم ندارم فقط به نظرم خانم های بازیگر جالبی داخلش بازی میکردن که اینم فقط به عنوان یک بیننده ایرانی الاصل دارم میگم . فیلم را دانلود کنید ببینید . نظر کارشناسی هم اینه در کل رنگ آمیزی قشنگی داشت ( وقتی فیلم را دیدید این جمله ی رنگ آمیزی را یاد کنید)      

 

 

 

بیهوده

نفستو بده داخل ، بیشتر ، بیشتر ، حالا انگار که فهمیدی همش الکی بوده یهو نفستو بریز بیرون . سرتو چند بار تکون بده ، بالا ، پایین . 

 

جدا باورم نمیشه که اینهمه مدت را تنهایی دووم آوردم .   

خیال غرق  شدن در نگاه ژرف تو بود  

 که  دل زدیم  به دریای  بی خیالی ها  

 

این تنهایی را دوست دارم ولی دیوانه وار تمایل به دپ کردنم داره و ایضا دیوانه کردنم .  

 

 

یکی از روستاهای ساوه- باقیمانده یک پل قدیمی  

 

 

 

 

 

چشم هایم

 

بعضی وقت ها خط خطی کردن و یا کشیدن یک طرحی باعث میشه احساس خوبی داشته باشی . الان می فهمم یه نقاش چقدر لذت می بره .   

 

 

 

 

 

 

 

 

 بقیه عکس ها را نشد آپلود کنم .  

 

فردا ، یکشنبه عازم مشهد هستم . با مسعود میرم . یه سفر دو نفره . پریشب که خیلی حالم بد شده بود حدود ساعت 5 صبح بیدار شدم و یهو دلم امام رضا را خواست . دمش گرم آقا رضا نه نگفت .  

با تجویز دکتر مبنی بر تزریق 6 عدد آمپول امیدوارم خوب بشم . البته فعلا 3 نقطه بدنم سوراخ شده . تو چشم های دکتر نگاه کردم و گفتم دکتر الان خوشحالی ؟ (مرد حسابی منو چی فرض کردی که 6 تا آمپول دادی ؟ گاو ؟)

از وال استریت تا کافه گردی

 اولین سرما خوردگی با لهجه ساوه ای محقق شد . خوشبختانه یا بدبختانه امروز نتونستم درس بخونم . ولی من هستم ، چون سرما می خورم .

دلم لک زده برای یک کافه . دوستان کمک کنین و  آدرس بدین . حول و حوش شریعتی ، سیدخندان ، هفت تیر ، کافه سراغ ندارید ؟  

 

امروز چشمم یهو خورد به سررسیدهای قدیمی خودم که داخلشون می نوشتم . تاریخشون را نگاه کردم که می گفت : 1383 . واقعا ؟ خیلی زود گذشت ... 

 

وال استریت را گرفتن و آمریکا بدبخت شد و ر...دیم به نظام سرمایه داری و الان 3-0 به نفع ما شده و ایشالله مرگ مرگ تا جام جهانی . فقط اکثر مردم آمریکا نامه دادن که  جهت پاسخ به سوالات شرعی نماینده ای معرفی کنید تا کار خلق خدا زمین نماند . خداییش اگر 30 سال بر علیه نظام آموزشی یک کشور هم فوش می دادیم الان همین حال نظام سرمایه داری را داشت. راستی چه بلایی سر فیلم ها و فیلم سازهای ما میاد ؟ دیگه نظام سرمایه داری وجود نداره که طبق اون آدم پولداره بد باشه و اون بدبخته آدم خوبه ... چی میشه ؟  

شما هم دیدین ؟ توی آمریکا یه پلیسه گاز فلفل زده تو صورت چندتا آدم . خیلیه هااااااا . واقعا بد شدن . خیلی بد . باید نظام سرمایه داری سقوط کنه . بنده شاهد هستم که فلانی نامه نوشت به بوش و اوباما و سارکوزی و اینا که آقایان صدا میاد !!! اون زمان گفتن یارو چت کرده . اما الان می بینیم که نه ... یارو خیلی خوب فهمیده بوده . مثل وقوع زلزه که یک عده زودتر متوجه می شن . و ما خوشحالیم . خیلی . نیشمون پیدا نیست ؟ و قرار است برای همین چند خط نوشته چیزی حدود 100 دلار از حساب ارزی شخص انگلیس  بریزن به حاسبمون ، که گفتیم دست نگه دارن تا این تک نرخی شدن ارز پیاده بشه و ببینیم چی میشه.البته در حال رایزنی هستیم که سکه بهار آزادی طرح قدیم و یا طلا برامون خریداری کنن .

 

پ.ن1 :  گند بزنم به این اینترنت و این سرعتش که نمی تونه 2 تا عکس آپلود کنه . به معنای واقعی گند بزنم . چقدر سوژه دارم برای آپلود ... 

تو مایه های دشتی

از همون بچگی عاشق این آواز خوندن های داخل حموم بودم . وقتی میای بیرون هم خسته ای و هم صدات در نمیآد و هم کلی سبک شدی . فقط هم تو مایه های دشتی باید بخونی .  

  

خیلی خوب شد که دیروز رفتم اراک . وگرنه تا فردا امکان داشت بترکم . همین که چشمم به رفقا می افته دلم وا میشه .  

 

امروز می خوام عقده ی عکس نوشته هامو خالی کنم .    

۱- چشم ها : کاری از استاد وحید شایق . ایشان بسیار به کشیدن چشم ها علاقه دارند و در بسیاری از آثار ایشان این چشم ها به گونه های متفاوت دیده می شود . مثلا چشم دریچه ای ، چشم درختی ، چشم منتظر ، چشم شمع گونه . مطمئنا پست بعدی در مورد طراحی هایم در مورد چشم هاست .

 

 

  

2-  بدون شرح (مسیر برگشت گوار )

 

 

3- متاسفانه سرعت اینترنت خیلی خرابه . برای همین هم از خیر آپلود کردن بقیه عکس ها گذشتیم .  

 

امروز تهران بودم . باز هم یک پارک جدید . واقعا قشنگ بود . به معنای واقعی . بارون و خزان درختان . و دختری که داشت گریه می کرد . به نظرم سن بالایی نداشت .احتمالا هزار چیز و ناچیز ، توی مغزش داشته می گذشته که ما از اون بی خبریم . ولی خوب ، روزم را خراب کرد .  

  

می خوام سبک نوشتن وبلاگ را عوض کنم . یه چیز جدید ...