-
من رفتم
چهارشنبه 31 خرداد 1391 13:58
خوب دوستان بالاخره وقتش رسید . اصلا نگران نباشید. برای تمام روزهای نبودنم خاطره با خودم میارم . همین دیگه ... برای سلامتی تمام سربازهای وظیفه صلوات ...............
-
چند گزارش از دو روز
چهارشنبه 24 خرداد 1391 01:04
شب ، سکوت ، خنک ، رقص ماه در موج های حوض و صدای دلنشین آب که داشت می ریخت داخل حوض . اونقدر سرشار از لذت بودم که دلم می خواست این لحظات را برای همیشه نگه دارم . البته صدای خودمم فراموش نکنید که آوازهای دلنشینی می خوندم . بعضی وقت ها آدم فقط با صدای خودش حال می کنه ... هر چند مزخرف باشه . داخل تاکسی بین شهری از ساوه به...
-
سربازی
یکشنبه 14 خرداد 1391 20:40
سلام 16 روز مانده تا آغاز دوران سربازی ... نمی دونم وقتی سربازم و یا بعدش چی میشه ولی هرچه پیش آید خوش آید .
-
حق با شماست
یکشنبه 7 خرداد 1391 13:28
آیا حق با من است ؟ این سوالیه که بارها بهش فکر کردم . یک بار از طریق وبلاگ مهرنوش .... یک بار هم توسط نظر هاله و یک بار هم به عنوان یکی از هزارمین درگیری های ذهنی خودم . بالاخره وقتی چند بار یک سوال مطرح میشه آدم به فکر فرو میره که واقعا خبریه ؟؟؟ اما جواب های من : بله من احساس میکنم دائما دارم فکر میکنم که حق با من...
-
این روزها
پنجشنبه 4 خرداد 1391 13:44
ای عشق تمام غم های عالم را امشب به ضیافت دلم خوانده ام خدا... خدا می کنم ، که تو آسوده باشی ... تو که آسوده باشی خوب می شوند تمام زخم هایم لبخندت شاید ندانی نوشداروی این روزهای من است این روزها را فقط قدم می زنم چون پیرمردی خمیده منتظرم بلکه محو شوی از خاطرم . . . نه .. نه .. بمان بمان من هنوز مرد بی تو بودن نیستم پ.ن...
-
این همه حزء
دوشنبه 25 اردیبهشت 1391 14:30
این همه آدم عشق غم ما تنها یک جزء هستیم زیبا بخند عاشق شو اگر دلت گرفته حتی گریه کن اما یادت باشد ما تنها یک جزء هستیم بدتر از ما هم هست . بهتر هم هست . شرایطی بدتر از این در پیش رو داریم و چه بسا بهترین حال و زمان برای ما هنوز وقتش نشده باشد ... اما از ته دل این دروغ را باور دارم : نوشتن یک املا در کلاس سوم برابر بود...
-
شمس لنگرودی
پنجشنبه 21 اردیبهشت 1391 17:01
چند قطعه از شمس لنگرودی : سپاسگزارم درخت گلابی که به شکل دلم در آمدی چه تنها بودم *** در اشتیاق گلی که نچیده ام می لرزم *** برای ستایش تو همین کلمات روزمره کافی است همین که کجا مروی ، دلتنگم . برای ستایش تو همین گل و سنگریزه کافی است تا از تو بتی بسازم .
-
انتظار
دوشنبه 18 اردیبهشت 1391 23:14
تقریبا تمام دوستان نزدیکم حداقل یکبار بهم گفته اند : فکر میکنم عاشق شدم .بعضی هاشون خجالتی بودن و بعد از گفتنش لکنت زبون می گرفتند و بعضی هاشون ...نه . مثل یک فاتح که بر کشته ها ایستاده تو چشم هام نگاه می کردند و می گفتند . اون روز _ در واقع شب شده بود دیگه _ خیلی خسته بودم . وقتی روزها خیلی بخندم و شاد باشم خودم...
-
هیس همه خوابند
جمعه 8 اردیبهشت 1391 18:11
عجب رکود آپ وبلاگی شده این روزها . می خوام از امشب دیگه دوباره رکورد کتاب خوانی را بزنم . منو در نظر بگیرید در حال خوردن کتاب ها . جالب میشه ... نه ؟ یه عکسی حسین ، وقتی رفته بودیم شمال از من انداخت که هفته پیش یکی از بچه ها قاب کرده تحویلم داد . از اون روز هر وقت تو چشم های عکسه نگاه می کنم دلم به حالش می سوزه . بنده...
-
خداحافظ 5800
چهارشنبه 30 فروردین 1391 17:03
خیلی خوب رفقا ، دیگه 5800 نیست که باهاش عکس بندازم . قصه از کجا شروع شد ؟ از خیال خام من برای دیدن بازی پرسپولیس - الغرافه . جاتون خالی رفتیم کلی حال داد . کلی هم عکس و فیلم گرفتیم . ولی آخرش یه نفر یواشکی موبایلمو زد :) آره رفیق ، دزدیدنش ... خودش رفت که رفت . ولی ای کاش عکس ها و یادداشت ها و شماره تماس ها نمی رفت ....
-
کوروش آسوده بخواب ... منم
سهشنبه 8 فروردین 1391 17:39
این عکس با همون دوربین موبایل خودم گرفته شده . فعلا باشید تا عکس های اصلی را رو کنیم . پ.ن: canon EOS 600D فکر کن !!!
-
ای جان وبلاگ
دوشنبه 7 فروردین 1391 00:38
سلام بعد از 40 روز اومدم خونه . دلم برای وبلاگ آپ کردن های خونگی تنگ شده بود . سال جدید شما قدیمی ها به سبک خودم مبارک . حالا حالاها مونده تا دوباره نوشتن یادم بیاد . فقط یه شعر هست که تو اون روزهای سخت یهو تونستم بنویسم اونم اگر اسمش شعر باشه که معجزه ست . عاشق همیشه غمی دارد غم بودن نبودن از دست دادن عاشق همیشه...
-
گند زدن به سبک وحید
یکشنبه 7 اسفند 1390 11:58
آخییییش . تموم شد . ولی یه چیزی میگم خوف نکنید . من تنها کسی هستم که تونستم در مدت زمان 4 ساعت گند بزنم به 8 ماه زندگی خودش . کنکور تموم شد ، طوقی پر زد رفت و من ماندم و یه سر بالایی که نمی دونم اونورش چیه ؟ حدود 10 روزی میشه که اومدم اراک و به نیت کشتن خودم و کار کردن تا اخر اسفند هستم . ولی الان دلم خیلی خیلی برای...
-
مهره ی 25 ام کمرم
چهارشنبه 26 بهمن 1390 16:39
فردا کنکور ... یک عدد لوح فشرده موسیقی، شاد و جلف، دارم کپی می کنم که فردا بعد از کنکور با چند تا از بچه ها بریم ، بزنیم و برقصیم تا مهره ی 25 ام کمرم ...پق بزنه بیرون . تمام استعدادم را فردا دوستان شاهد خواهند بود . من ا.. توفیق وحید .ش پ.ن:بابت این طرز افتضاح آپ کردم معذرت خواهی .الان اصلا درحالت عادی نیستم .
-
دامن سحر ها
شنبه 22 بهمن 1390 23:00
بدترین درد ها آن وقتی است که نسل جوان آنچه را که در کتابها می خوانند جدی بگیرد . دوران شعر به سر آمده و دوران نثر آغاز یافته ، رویاهای جوانی شعرند و زندگی واقعی نثر . چه بدبختی بزرگی اگر در زندگی شعر نمی بود و چه بدبختی بزرگتری اگر بعد از شعر نوبت به نثر نمی رسید. "نان و شراب " دارد به سحر دعا اثر ها دست من...
-
جواد طوقی
سهشنبه 18 بهمن 1390 19:33
وقتی کفترات شبونه همه رفتن زیر چاقوی یه نامرد،کله سحر چشات خشک میشه به کفترهات که از بس غلت زدن تو خون،شدن مثل کفترهای نشون شده و جفت کت هاشون(بالهاشون)انگاری رنگ قرمز زدن . رفیق یعنی "جواد طوقی" که دآش کوچیکه ش را فرستاد دنبالم که برم پیشش . رفتم خونشون به دآشش گفتم کجاست؟ سری کرد هوا و گفت سر جاش . نا...
-
حکایت کفترها و دل ما
دوشنبه 10 بهمن 1390 17:48
همیشه صبح اول وقت ، قبل از بله ها و نه ها و باید ها و نباید های آدمیزادی می رفتم رو بوم تا به اونهمه چشم که دارن نگام می کنن بله بگم و در قفس و باز کنم تا بریزن کف بوم و کم کم یخشون وا بشه و برن خال آسمون بشن . منم سر به هوا بیفتم اینور بوم ، اونور بوم ، توی کوچه سنکندری بخورم و خیت بشم جلوی چشم دخترای محله که گویا...
-
خوش به حال ...
جمعه 7 بهمن 1390 20:25
۱- "گلشیفته فراهانی" خودش را فدا کرد ... حتما همه اون عکس ها و فیلم ها را دیدن . خیلی ها ، خیلی نظرها دادن . منم می خوام نظرم را بگم . گلشیفته همون کاری را کرد که " محسن نامجو " انجام داد . طغیان کرد و خودشو فدا کرد . شاید درصد سوختگیش خیلی بیشتر از نامجو باشه . ولی من و تو می دونیم که گلشیفته از...
-
باران برای باران
سهشنبه 4 بهمن 1390 00:05
بهار باران خورده چشم های اطلسی تو را کم داشت . . . د لامصب چه مرگته ؟ وقتی جلوی هر کس و ناکسی لخت و ... برهنه ، جولان میدی میشه همین دیگه . میشه همین که دلت می خواد حرف بزنی و نمی تونی و سر از قفس مرغ عشق ها در میاری . خودم جای همه نبودن ها هستم . فقط لازمه که بدونم هستم. مثل قدیما که بابا می ایستاد کنار در حیاط تا من...
-
غمی می آید ...
چهارشنبه 21 دی 1390 19:49
شمس لنگرودی میگه : دلتنگی خوشة انگور سیاه است لگدکوبش کن لگدکوبش کن بگذار ساعتی سربسته بماند مستت میکند اندوه. بعضی وقت ها غم هایی هستند که نمی دانی از کجا می آیند . به کجا می روند . و در این میان از تو ، که تنها ایستاده در گوشه ای و لب بسته و نظاره می کنی چه می خواهند . دست بر گریبان تو می اندازد ، گویا سالهاست که...
-
من بی ثبات
شنبه 17 دی 1390 22:20
این من بی ثبات من ، دوش کجا پریده بود ؟ در میکدۀ شهر شلوغ ، دل به که با سپرده بود هوای پرواز بود مرا ، بال و پرم ربوده بود تا پر و بال نو رسید ، دل به خاک رسیده بود همین ... آره رفیق ، یه روز ما هم دلمون هوایی بود .
-
پازل زندگی
جمعه 16 دی 1390 16:44
بین یک پازل ۱۰۰۰ تیکه و کتاب "جنگ و صلح "کدام یک را انتخاب میکنید ؟ جاتون خالی رفتم کتاب را بر داشتم و دادم دست خانومه که حساب کنه . چشمم افتاد به پازل ها ، خیلی بودن . دست گذاشتم روی یه 1500 تیکه که گرون از کار در اومد و معامله نشد . خلاصه بد رفت رو مخم و کتاب ها را پس دادم و پازل 1000 را خریدم . قناری ها...
-
زندگی مرغ عشقی
شنبه 10 دی 1390 21:46
دلم می خواد الان برم یه قلم با کاغذ بردارم و بنویسم . بنویسم . بنویسم . شاید هم یه فیلم نگاه کنم . ایرانی نه ، حتی اگر کیارستمی باشه . دوست دارم زیبایی های یه دختر (شاید فرانسوی) را ببینم که سعی داره از روزمرگی فرار کنه . یا نه ، شاید هم برای بار چندم کازابلانکا را دیدم . یا نه ، فیلم "دوباره اون اهنگ را بزن...
-
دلم آدم می نرکه
جمعه 2 دی 1390 01:17
س لام . از اون سلام های خسته . نمیشه ، نمی تونم . رفیق ، هم نسلی ، پیرمرد ، بچه ، حتی تو که مثل ما نیستی . نمیتونم غم همتون را داشته باشم . کاش دنیا اینجوری مزخرف نبود . اگر یک لحظه بخوای به اینها فکر کنی دلت می ترکه . تقریبا خیلی ها می دونن که من عاشق فرانسه ام . و می خوام یه خواننده فرانسوی بهتون معرفی کنم که دلم...
-
همچین یهویی
پنجشنبه 24 آذر 1390 20:11
خدایا همچین یهو یه سری مفاهیم را بر ما ببخش . بعضی وقت ها قاطی می کنیم . یه آش می پزیم که "مراد سگ دندون" هم طبعش نمیگیره طرفش بره . بعضی وقت ها هم کلا تعطیل می کنیم و میریم . خدا ، بهمون بفهمون که عشق و احساس و تفکر و هزارتا چیز دیگه تنها ذره ای از زندگی ما هستند ، نه همه ی زندگی . عاشق می شویم تا بهتر...
-
آقای فیلسوف شرایط
دوشنبه 14 آذر 1390 02:42
خسته شدم از بس به خودم سرکوفت زدم . از بس از خودم توقع های بیشتر دارم . انگار قبلا ...خیلی قبلا ، خیلی بهتر بودم . انگار یه روزی من فراتر بودم . نمی دونم چرا این فکر و از کجا پریده وسط مغزم ولی حالا که اومده خیال رفتن نداره . مدام حرف میزنه ، نصیحت ، باید ، نباید ، یه پا فیلسوف شده که فقط بلده غر بزنه . اینه که اذیتم...
-
بیهوده
جمعه 11 آذر 1390 19:25
نفستو بده داخل ، بیشتر ، بیشتر ، حالا انگار که فهمیدی همش الکی بوده یهو نفستو بریز بیرون . سرتو چند بار تکون بده ، بالا ، پایین . جدا باورم نمیشه که اینهمه مدت را تنهایی دووم آوردم . خیال غرق شدن در نگاه ژرف تو بود که دل زدیم به دریای بی خیالی ها این تنهایی را دوست دارم ولی دیوانه وار تمایل به دپ کردنم داره و ایضا...
-
چشم هایم
شنبه 5 آذر 1390 14:00
بعضی وقت ها خط خطی کردن و یا کشیدن یک طرحی باعث میشه احساس خوبی داشته باشی . الان می فهمم یه نقاش چقدر لذت می بره . بقیه عکس ها را نشد آپلود کنم . فردا ، یکشنبه عازم مشهد هستم . با مسعود میرم . یه سفر دو نفره . پریشب که خیلی حالم بد شده بود حدود ساعت 5 صبح بیدار شدم و یهو دلم امام رضا را خواست . دمش گرم آقا رضا نه...
-
از وال استریت تا کافه گردی
پنجشنبه 3 آذر 1390 00:48
اولین سرما خوردگی با لهجه ساوه ای محقق شد . خوشبختانه یا بدبختانه امروز نتونستم درس بخونم . ولی من هستم ، چون سرما می خورم . دلم لک زده برای یک کافه . دوستان کمک کنین و آدرس بدین . حول و حوش شریعتی ، سیدخندان ، هفت تیر ، کافه سراغ ندارید ؟ امروز چشمم یهو خورد به سررسیدهای قدیمی خودم که داخلشون می نوشتم . تاریخشون را...
-
تو مایه های دشتی
یکشنبه 29 آبان 1390 12:03
از همون بچگی عاشق این آواز خوندن های داخل حموم بودم . وقتی میای بیرون هم خسته ای و هم صدات در نمیآد و هم کلی سبک شدی . فقط هم تو مایه های دشتی باید بخونی . خیلی خوب شد که دیروز رفتم اراک . وگرنه تا فردا امکان داشت بترکم . همین که چشمم به رفقا می افته دلم وا میشه . امروز می خوام عقده ی عکس نوشته هامو خالی کنم . ۱- چشم...